به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

سه نفر ایرانی ...

فرضيه: سه نفر ايراني در موقعيت هاي مختلف قرار مي گيرند. آنها در اين موقعيت ها چه خواهند کرد؟

1)در يک کوپه قطار در فاصله وين تا فرانکفورت، روي سه صندلي کنار هم:

 هر کدام يک کتاب يا مجله فرنگي دست شان مي گيرند که معلوم نشوند ايراني اند و براي احتياط موبايل هاي خود را

 هم خاموش مي کنند. و در صورت امکان جاي شان را عوض مي کنند و توي دلشان مي گويند: خاک بر سر!  نمي

 خواست بفهمم که ايرانيه.

 2) در هنگام سوار شدن به هواپيما از ايران به پاريس:

 بلافاصله با هم دوست مي شوند و مي خواهند ببينند کدامشان زبان فرانسه را خوب مي داند و مي تواند کمک کند تا

 خودشان را در پاريس به مقصد برسانند.

 3) در هنگام سوار شدن به هواپيما از پاريس به تهران:

 به تدريج با همديگر دوست مي شوند و مي خواهند بفهمند کدام شان عنصر حکومتي است و آيا در فرودگاه مهر آباد

 براي شان دردسري درست مي شود يا نه .
 
 4) در هنگام سوار شدن در يک تاکسي در تهران:

 نخست در مورد افزايش قيمت خودرو  و خانه بحث مي کنند و بعد کم کم بحث به درگيري هاي دانشجويي مي رسد و

 سپس پشت سر خاتمي حرف مي زنند و آخرين خبرهاي بي بي سي را به هم مي گويند و سپس معلوم مي شود که

 يکي شان پس از سالها از آمريکا به ايران برگشته است و دو تاشان پس از سالها قصد دارند از ايران به آمريکا مهاجرت

کنند.

 5) در هنگام ورود به يک پارتي شبانه:

 نخست در مورد سياست حرف مي زنند، پس از مدتي همه با هم به اين نتيجه مي رسند که سياست چيز مزخرفي

است و يکي از آنها يک قطعه باخ مي گذارد و سپس در مورد پينک فلويد بحث مي کنند و موزيک راک مي گذارند، سپس

سرشان گرم مي شود و يواش يواش رپ گوش مي کنند و کم کم نوبت جلال همتي مي شود و سپس کساني که به

هوش هستند کساني را که بي هوش شده اند به خانه مي رسانند.

 6) در يک تشکيلات سياسي چپ:

نخست دو نفري که به هم نزديک ترند، به نفر سوم اتهام مي زنند که سکتاريست است، او هم آنان را عامل رژيم و

سازشکار مي خواند. سپس يک جناح اقليت تشکيل مي شود و يک جناح اکثريت. جناح اکثريت پس از مدتي به دو جناح

اکثريت چپ و جناح اکثريت تبديل مي شود . و پس از مدتي جناح اقليت ليبرال مي شود و اکثريت را تندرو مي خواند و

اکثريت هم تصميم به انحلال مي گيرند. سپس سه نفري يک شرکت صادرات لوازم يدکي تراکتور راه مي اندازند.

 7) در يک تشکيلات سياسي مذهبي تروريست:

نخست سه نفري عضو کميته مرکزي مي شوند، سپس يکي رهبر تشکيلات مي شود و چون يک معاون بيشتر لازم ندارد،

نفر سوم را به دليل وابستگي به رژيم در تشکيلات زنداني مي کنند و سپس رهبري با زن معاونش ازدواج مي کند و

معاونش با زن يک نفر ديگر ازدواج مي کند. سپس يادشان مي رود که مي خواستند چکار کنند.

 8) در يک سازمان اداري دولتي:

يکي از آنها که از همه پپه تر است مي شود رئيس، و آن يکي که از همه بدجنس تر است مامور گزينش مي شود و

آن کسي که از همه با شعورتر است اخراج مي کنند.

 9) در يک تشکيلات اصلاح طلب:

سه تايي شروع مي کنند به حرف زدن و يک راه حل پيدا مي کنند براي اينکه کارشان را پيش ببرند، اما يکي از آنها

دستگير مي شود، دو نفر ديگر اعتصاب غذا مي کنند تا نفر سوم آزاد شود،سپس سه نفري بيانيه مي دهند و از

همديگر حمايت مي کنند و تصميم مي گيرند که از طريق قانوني به خواسته هايشان برسند. سالها مي گذرد.....

 10) در يک گروه روشنفکران:

نخست براي همديگر اشعار و داستانهايشان را مي خوانند و از آثار همديگر تعريف مي کنند تا حوصله شان سر برود، سپس

يکي از آنها مي رود. آنوقت دو نفر ديگر پشت سر کسي که رفته است حرف مي زنند و از خودشان تعريف مي کنند و

سپس نفر دوم هم مي رود و نفر سوم عليه آن دو نفر يک نقد درست و حسابي مي نويسد و با اسم مستعار در مجله

چاپ مي کند.

 11) در جمع روحانيون:

سه نفري در مورد مخالفان روحانيت حرف مي زنند و حواسشان هست که حرفي نزنند که ديگري ناراحت شود و

وقتي احساس مي کنند که ممکن است دعوا جدي شود کمي جوک مي گويند و سپس بدون هيچ درگيري از هم جدا

مي شوند، کور خوانديد اگر فکر کنيد اينها با هم دعواشان مي شود!

 12) در هنگام ورود به سالن سخنراني:

نخست به هم تعارف مي کنند که ديگري زودتر وارد شود، اما نمی پذیرند. قرار مي شود که نخست کسي که بزرگتر

است اول برود، اما استدلال مي کنند که بزرگي به عقل است، و هر سه اعتراف مي کنند که عقل شان از ديگري

کمتر است. بعد قرار مي شود که از سمت راست وارد شوند، اما هر سه جوري مي ايستند که کسي سمت راست

نباشد، در همين مدت سخنراني تمام مي شود و قرار مي شود از همديگر خداحافظي کنند. پس از يک ساعت

خداحافظي هر سه اصرار مي کنند که دونفر ديگر را به خانه برسانند، اما چون هر سه خودرو دارند اين اتفاق نمي

افتد.

13) در هنگام ورود به استاديوم فوتبال:

همان سه نفري که براي سخنراني رفته بودند براي تماشاي فوتبال مي روند و در هنگام ورود به سالن فوتبال به

دليل اينکه 15 نفر همزمان مي خواهند از دري که فقط براي دو نفر امکان ورود دارد وارد شوند همه شان زخمي

شده و به بيمارستان منتقل مي شوند.

14) در يک سلول زندان:

اول سه نفري به هم شک مي کنند که مبادا طرف آدم فروش باشد.سپس بدون اينکه باور کنند طرف آدم فروش

نيست تمام اسرارشان را مي گويند، بعد هر سه محکوم به زندان هاي طولاني مي شوند.

15) در يک جزيره تنها:

يک فرض: هر سه نفر مرد باشند

اول يکي شان چلوکبابي ايراني راه مي اندازد، دومي راننده تاکسي مي شود و سومي چون براي برگشتن به ايران

دچار دپرسيون شده در حال شنا به سوي ايران در آب غرق مي شود.

فرض ديگر: يکي از اين سه نفر در جزيره زن باشد.

در اين حالت هر دو مرد عاشق او مي شوند، سپس به خاطر اينکه به رفيق شان نامردي نکرده باشند هر دوشان به زن

بي اعتنايي مي کنند، سالها مي گذرد تا اينکه يک شب در حال مستي يکي از ديگري مي خواهد با زن ازدواج کند،

سر همين موضوع دعوا مي شود و همديگر را لت و پار مي کنند.

فرض ديگر: دو نفر از سه نفر زن باشند.

مرد عاشق هر دو زن مي شود و يکي از زنها از مرد خوشش مي آيد، اما مرد کلاس مي گذارد و به آنها بي محلي

مي کند. در نتيجه زنها هم يک انجمن فمينيستي راه مي اندازند و پدر او را در مي آورند.

فرض سوم: هر سه نفر زن باشند.

تمام جزيره را مي گردند و با چيزهايي که پيدا مي کنند يک قايق درست مي کنند و خودشان را نجات مي دهند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی