بنام خدا
|
||
|
||
|
||
توران شهریاری : | ||
بهمنجه آمد بگشاييد بر او در ريزيد به شادی می گلرنگ به ساغر در اين شب فرخنده و سرمای زمستان آتش بفروزيد چو بگذشته به مجمر شادی و اميد است فروغ دل انسان سرمايه بهروزی و پيروزی كشور فرهنگ كهنسال وطن ژرف چو درياست شاد آنكه چو غوّاص در آن گشت شناور ايران كهن بود پيامآور شادی شادی همه جا بود بهين سرخط دفتر هر ماه به جشنی طربانگيز بياراست هر جشن چو نوروزِ طربزا، طربآور بهمنجه جشنی است به روز و مه بهمن تارش همه از شادی و پودش همه از فرّ بهمن بود انديشه نيكو و سپنتا يادآور آيين نياكان هنرور انديشه نيكو دهش و داد خدايی است در هر دو جهان نيست از اين داده نكوتر آن را به اوستايي گويند وهومن اين واژه بود با منش نيک، برابر هومن كه نشانيست ز انديشه نيكو در گيتی و مينوست بهين داده داور سرلوحه هستی به جهان شور و سرور است شاديست روان، گيتی خاكی است چو پيكر هر دم كه به شادی گذرد زندگی آنست اين را كند ايرانی فرهيخته باور آن چشمه حيوان كه شنيديم همين است چيزی كه نجُستش به همه عمر سكندر اندوه بود زاده اهريمن بدكار دل را بكند ريش بتر از دم خنجر از غم بگريزيد كه غم دشمن جانست هر دم كه به غم می گذرد عمر تو مشمر از غصه دو تا گردد بالای بلندان شد در كف غم، خم كمر سرو تناور شادی و خوشی موهبت و داده مزداست بايد كه از اين راه شود روح توانگر |