به نام خدا
حتما برای خیلی ها این پرسش پیش می آید که نام کورائیم از چه چیزی گرفته شده است و این نام ریشه در چه چیزی دارد بنده در تحقیقاتی که انجام دادم از جمله با مشورتی که با دکتر محمد رضا اقبال کورائیم که در رشته جغرافیای شهری مشغول به تحصیل هستند انجام دادم ایشان به صورت علمی ثابت کردند که قلعه(تپه) کورائیم از زمان هخامنشیان یعنی از زمان کوروش بزرگ به جا مانده و مقاله ای نیز در این مورد به چاپ رسونده است و سپس در دانشگاه نیز یکی از دوستان بسیار ارزشمند جناب آقای دارا نجفی خیاط(هفته نامه ی بین المللی آذربایران) نیز در تحلیلی چنان فرمودند که به واقعیت معنی کلمه کورائیم ما را نزدیکتر کردند ایشان گفتند که کورا, کورائیم, رود کورا و...
کورا نام مخفف شده ی کوروش بزرگ میباشد برای پسوند ویا پیشوند شهرها یا مالکیت اماکن و رودخانه ها در آن زمان نام گذاری می کرده اند . و (ئیم) و یا( ئیل) پسوند مکانها و جایها یا محلهای مورد نظر بوده است. مانند کورائیم به معنای شهر یا جایگاه کوروش بزرگ میباشد. یا آرتا ویل که به معنای شهر مقدس میباشد. ویا رود کورا که به معنای رودخانه کوروش بزرگ است .این نامگذاری از زمانهای بسیار دور تا به حال مرسوم بوده است . مانند شهر رضائیه به ارومیه در زمان پهلوی و یا خمینی شهر در زمان فعلی و... اطلاق می شده است.
مثال: رود کورا.
کورا یا کُر نام رودی است که از شرق ترکیه سرچشمه میگیرد و از کشورهای گرجستان و جمهوری آذربایجان از میان رشته کوههای قفقاز گذشته و به رود ارس پیوسته و در منطقه تالش گشتاسبی به دریای خزر میریزد. طول رود کورا ۱۳۶۴ کیلومتر است. پیشتر تا تفلیس قابل کشتیرانی بوده ولی اکنون به سبب سدها و نیروگاههایی که بر روی این رود ساخته شدهاست قابل کشتیرانی نیست. نام این رود از نام کوروش بزرگ هخامنشی گرفته شدهاست.
به نام خدا
تاریخ ٧٠٠٠سالهی یک تپهی باستانی را نابود کردند
|
|
|
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی :
|
اردشیر جوانمردزاده، باستانشناس گفت: «در پی اجرای پروژهی کانالکشی در شهرستان مهران استان ایلام، بخشهایی از یک گسترهی باستانی نزدیک به ٧٠٠٠ سال دیرینگی دارد، ویران شد.»
به گزارش ایسنا، اردشیر جوانمردزاده دراین باره گفت: «ادارهی جهاد کشاورزی شهرستان مهران میخواهد کانالهای سنتی را دگرگون کرده و گسترش دهد؛ اما اجرای این کار برپایهی گفتهی برخی کارشناسان اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان ایلام، بدون گرفتن استعلام آغاز شده است.» به گفتهی وی هنگام اجرای کانالکشی، هنگامیکه ماشینآلات به گسترههای باستانی رسیدند با بلدوزر آن را صاف کردند.
او گفت: «ارزشمندترین گسترهای که آسیب دیده، «چغا آهوان» است که استقرارهایی از نیمهی هزارهی ششم پیش از میلاد تا اوایل هزارهی سوم پیش از میلاد در آن یافت شده و یکی از نخستین شهرهای ایران بهشمار میرود.» جوانمردزاده که دانشجوی دکترای باستانشناسی است و چند سال پیش در این گستره کاوشهای باستانشناسی انجام داده است، گفت: «این گسترهی ٣٠ هکتاری، بیمانند است؛ ولی به شوند(:دلیل) کارهایی که برای کانالکشی انجام شده از یک هکتار این گسترهی تاریخی، یک راه 10 متری گذر کرده و زمین با غلتک صاف شده است. ویرانی تنها گسترهی دوران نوسنگی بیسفال دشت مهران
او گفت: «افزونبر آسیبهایی که به این گستره وارد شده، یک گسترهی دیگر که یادمانهایی از اوایل هزارهی هفتم پیش از میلاد تا اوایل هزارهی سوم پیش از میلاد دارد و تنها گسترهی دوران نوسنگی بیسفال دشت مهران است، ویران شده است. همچنین بلدوزر برای اجرای کانالکشی از روی یک گسترهی دیگر هم گذر کرده است که آیادمانهای فرهنگی اوایل نیمهی هزارهی پنجم پیش از میلاد تا هزارهی چهارم پیش از میلاد را دارد.»
<!--[if gte mso 9]> <w:LsdException Locked="false" Priority="72" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="
|
به نام خدا
زرتشت (بردیه) و کورش در اساطیر آذربایجان شمال رود ارس (اران سابق) و همسایهً غربی آن یعنی ارمنستان بسیار معروف بوده و هستند. لذا این پرسش پیش می آید این امر در نزد گرجیها یعنی همسایگان شمال غربی همان آذریها – یعنی آنجا که رود کورا نام کورش را قرنها است با خود حمل می کند – صادق است یا نه؟ برای پاسخ ابتدا سری به اساطیر آذری و ارمنی میزنیم: در نزد ترکان اران (آذریها) که اساطیر کهن آنان در کتاب اسطوره ای ده ده قورقود آنان محفوظ مانده است این دو قهرمانان اصلی اساطیرآن هستند: زرتشت (یعنی دارندهً تن زرین) تحت نام بامسی بئیرک (دارندهً تن درخشان) پسر بای بوره (خان زرین عهد طوفان، جمشید) و کورش تحت نام بایندرخان (خان آبادگر) پسر گام خان (کمبوجیهً دوم). در نزد ارامنه که موسی خورنی مورخ عهد قباد و انوشیروان آنهارا جمع آوری کرده از کورش تحت سه نام کورش (فوچ)، آرا(نجیب) و آرتاشس (شاه نیک و عادل) و از زرتشت نیز تحت هفت نام زرتشت، آرای آرایان،کرناک (زرین) و آرتاباز ( دارای دانش نیک) پاوس ، هایکاک دوم و یرواند قصیرالعمر اسم برده شده و از کمبوجیه تنها زیر عنوان ارتا وازد (دانای دانش نیک یا عاری ازنیکی و عدالت) یاد گردیده است. درمورد نامهای آخری آنان باید افزود که موسی خورنی کورش را در مقام مقهور سازندهً کرسوس (کرزوس پادشاه لیدیه) تحت همین نام آرتاشس (آرتاخشیاس) معرفی می نماید و اسطوره ای را راجع به او و فرزندش/ یا فرزند خوانده اش آرتاوازد /آرتاباز ذکر مینماید که بسیار جالب است. وی می آورد:”پس از آرتاشس پسر او آرتاوازد به تخت شاهی نشست. آرتاوازد (همان کمبوجیهً سوم پسر کورش سوم) برادران خود را از آیرارات به ولایات آقیاویت و آربران کوچ داد تا در آیرارات در ملک پادشاه زندگی نکنند و چون پسر نداشت لذا فقط تیران را به عنوان جانشین نزد خود نگاهداشت.چند روز بعد از به پادشاهی رسیدنش هنگامیکه به قصد شکارگورخر و گراز در حوالی سرچشمه های رودخانهً گینا از روی پل آرتاشات می گذشت
ناگهان….
تاريخ : شنبه 18 آذر 1391برچسب:
اسطوره گرجی,
امیران,
کورشا,
بردیه,
اران,
آران,
اران سابق,
آران سابق,
بایندرخان,
,
به نام خدا
چکادی به نام «نیایشگاه زرتشت«
|
|
|
|
سورنا لطفینیا :
|
گرندکانیون، نام کوهستانی است در کشور آمریکا. این کوهستان با داشتن چشماندازهای کممانند و درههای بزرگ و دیوارههای سنگی زیبا، آوازهای جهانی دارد. «zoroaster temple» یا (نیایشگاه زرتشت) یکی از چکادهای زیبای این کوهستان است. مردم آنجا، برای هریک از چکادهای این کوهستان، از میان بهترین نامها، نامی را برگزیدهاند تا بزرگی و ارزش آنها را به هزاران بازدیدکنندهای که هرساله از آنجا دیدن میکنند، نشان دهند. این در حالی است که، در کشور خودمان هرگز چنین نامگذاریهایی انجام نمیگیرد و حتا گاهی، نامهایی از این دست، برداشته شده و بهجای آنها نامهایی تازه گذاشته میشود. درست در کنار نیایشگاه اشوزرتشت، نیایشگاه بودا(brahma temple) دیده میشود که آن چکاد نیز با زیبایی خود، یادآور بودا است. در یادداشتهایی که کوهنوردان و بازدیدکنندگان دربارهی گرندکانیون و چکاد نیایشگاه زرتشت، نوشتهاند، از گرندکانیون به نام «نیایشگاه بزرگ» و از چکاد اشوزرتشت به نام «سپندترین نیایشگاه»، یاد کردهاند. گردشگرانی که از ایران به آنجا رفتهاند، هنگام دیدن این چکاد و از نامی که بر آن گذاشته شده است، احساس بزرگی و شادی میکنند و ناخودآگاه به یاد این سه پیام جاودانه اشوزرتشت میافتند: «اندیشهی نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک». بیگمان کسانی که این نامهای بزرگ را بر این چکادها گذاشتهاند، اندیشهای مگر افزودن بر ارج و ارزش این کوهستان و کشیدن گردشگران بیشتر به آنجا نداشتهاند. کاری که بازتاب درخوری نیز داشته و گردشگران بسیاری را به آنجا آورده است.
|
به نام خدا
|
|
|
فرانک تيمساری : |
«کوروش بزرگ، بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی، ٧ دسامبر سال ٥٣٩ پیش از میلاد(١٦ آذر) با دیدار از نیایشگاه شهر بابل، از همراهانش خواست که در هرجای جهان که بمیرد، باید کالبد او را به پاسارگاد ببرند و در آن جا به خاک بسپارند. این گفتهی کورش در تاریخ به نام «سفارش کوروش» نگهداری شده است. کورش با این که زرتشتی بود به دینها و باورهای دیگر احترام میگذاشت. در همین روز (١٦ آذر) «زروبابل» را به سرنشینی بیش از ٤٠ هزار یهودی، که آنان را از گروگانی بابلیها آزاد کرده بود، برگماشت تا به اورشلیم بازگردند و نیایشگاههای ویران شدهی آن جا را بازسازی کنند.» (برگرفته از: تارنمای انوشیروان کیهانیزاده)
در هر جای جهان که بمیرم تن بیجان مرا در پاسارگاد به خاک بسپارید
در گوشهای از جهان خاکی، در کشوری که روزگاری مهد تمدن بود، در نزدیکی شیرازشهری که بسیاری از رویدادهای مهم در آن پدیدار شد، در 138کیلومتری راه شیراز به آباده، در جایی آرام به برجایماندههای شهری میرسی که ذره ذره از خاکش داستانها دارد از شکوه ایران باستان. جایی بهنام پاسارگاد به معنای زیستگاه پارسیان. جایی که بنیانگذارش سدههاست که در آنجا خفتهاست ولی حضورش را در آنجا هنوز هم میتوان حس کرد. به کنارت میآید دستهایت را میگیرد، گرمای دستش تو را به گذشتهای دور میبرد. لحظهای دیگر در پیرامون خود دشتی سرسبز را میبینی که از میان آن رودخانهی «مدوس» میگذرد و آنسوتر بناها و کاخهای باشکوه سنگی دربرابر دیدگانت قرار میگیرد، جایی سرشار از زندگی. به پیرامونت مینگری و به دنبال او میگردی، کورش یکی از بزرگ مردان این سرزمین اما نمیبینیش. به برگههای گاهشمارت نگاه میکنی، سال 539 پیش از میلاد را نشان میدهد، زمانی که کورش در بابل بود.جایی که نخستین پیام حقوق بشر را به گوش جهانیان رساند. واپسین روزهای پاییز بود. او به همره یارانش از کاخ بابل به سوی نیایشگاه اصلی شهر رفت. از اسبش فرودآمد و به درون نیایشگاه رفت. ایستاد و احترام گذاشت به مردمی که باورهایشان با او متفاوت بود اما سپند، چون به آن باور داشتند. در بابل در نیایشگاه و روبهروی بابلیان ایستادهبود اما پاسارگاد جلوی چشمانش بود. پاسارگاد، سرزمین پارس، زیستگاه و جایگاه پادشاهی پدرش. پاسارگاد دشتی بزرگ، در آنجا بر«آستیاگ» پیروزی یافت و توانست از آنپس، پایههای فرمانروایی بزرگش را بنیان گذارد.این مکان به او آرامش و قدرت میداد. پاسارگاد بخشی از هستی او بود بخشی از آغازی بزرگ. برگشت، رو به یارانش کرد و گفت: من در هر جای گیتی که بمیرم تن بیجان مرا به پاسارگاد ببرید و در همانجا به خاک بسپارید. سپس از میان همراهانش رو به زروبابل کرد و به او ماموریت آزادی انسانهای ستمدیده را داد. او نمیخواست هیچ انسان آزادهای در بند باشد. بردهداری را برانداخت و اسیران یهودی را که بیش از پنجاه سال در بند دولت بابل بودند، رهسپار دیار خویش، اورشلیم، کرد. بردگان رنجدیده که تا دیروز جز فریاد آه و ناله و اندوه صدایی از آنها به گوش نمیرسید اکنون با دلهایی شاد به همراه سرباز و نگاهبان و پول راهی دیارشان شدند تا ویرانیها را از نو بسازند. آنها با دیدهی احترام به کوروش مینگریستند و برای آیندگانشان از مردی سخن میگفتند که تبعیضی میان مردم نگذاشت و آرمانش برقراری داد و آشتی وآزادی بود.
بار دیگر به دشت پاسارگاد برمیگردی او را در کنارت میبینی. دستش را رها میکند و به نوشتهای که بر روی آرامگاهش نگاشته شده اشاره میکند:
به این مشت خاک که پیکرم را در برگرفته رشکمبر.
به خود میآیی و میاندیشی، او میدانست که نام او جهانی خواهدشد. جایگاه چنین مردان بزرگی تنها در مکانی ویژه و سرزمینی ویژه نیست. او را در لابهلای سطرهای تاریخ، در میان سنگنگاشتههای بازمانده از گذشته و در میان گفتوگوها و اندیشههای همهی کسانی که دلشان برای ایران وگذشته باشکوه ایران میتپد میتوان یافت.
|
به نام خدا
توی میل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه می کردم.
چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.
زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت و شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد.
از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد ، از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود...
زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:
نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام. من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟
سپس ، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:
اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند.
رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و سپس پژمرده می شوند، ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. تلاش می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.
چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.
کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم.
این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم.
به نقل از صفحه "یادداشت های بی تاریخ" دکتر صدرالدین الهی در کیهان لندن
سخن روز : زن مانند شیشه ی ظریف و شکستنی است ، هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید ، زیرا ممکن است شیشه ناگهان بشکند . . .
تاريخ : شنبه 18 آذر 1391برچسب:
مجله,
مجلات,
مجلات مد,
مانکن,
گلدان,
گلدان شمعدانی,
قلنبه,
صفا,
صفابخش,
دکتر صدرالدین الهی,
,
امروز 18 آذز ماه
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!
ادامه مطلب...
تاريخ : شنبه 18 آذر 1391برچسب:
فال روز 18 آذر,
تمایل,
تمایلات,
تعادل,
چالش,
مطرب,
رژیم,
رژیم غذایی,
فال حافظ,
خطر,
خطری,
خطرناک,
درایت,
بادرایت,
بی درایت,
کرشمه,
زه,
زهی,
بایزید بسطامى,
بایزید,
بسطامى,
ملازم,
ملازمت,
,
ادامه مطلب...
تاريخ : شنبه 18 آذر 1391برچسب:
GEM,
حریم سلطان,
حریم,
ایرونی,
ایرونیها,
تی تاب,
سلطان سلیمان,
سلطان سلیم,
خونخوار,
هجوم,
کشورگشا,
کشورگشایی,
صعب العبور,
شاه طهماسب,
شاه تهماسب,
بلگراد,
مسقط,
قزلباش,
تاریخ صفوی,
تاریخ صفویه,
تاریخ عثمانی,
آناطولی,
آناتولی,
دسیسه,
خرم سلطان,
رهبر,
رهبر جهان,
رهبر جهان اسلام,
گلبهار,
میگسار,
ماستمالی,
ماست مالی,
کتمان,
ماهواره جاسوسی,
فیروزه,
کنیز,
القاع,
القاعات,
سریال حریم سلطان,
,
امروز 15 آذز ماه
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!
ادامه مطلب...
تاريخ : چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:
فال روز 15 آذر,
میانجی,
جسورانه,
جسور,
جسوران,
بیانگر,
بديهه,
بديهه سرا,
بديهه سرایی,
,
ادامه مطلب...
تاريخ : چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:
رود کوروش بزرگ,
رودخانه کوروش بزرگ,
رود کورش بزرگ,
رودخانه کورش بزرگ,
کورا,
دانشگاه جاواخشویلی,
بازار واکسال,
واکسال,
لواشی,
رود کورا,
رودخانه کورا,
کارتلیس خوربا,
مزدیسنا,
دنیز,
کرانه رود کورش بزرگ,
کوروشی,
,
به نام خدا
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی :
|
بخشی از دیوارهی زیرین نگاربرجستهی تاریخی «پریشو» در شهرستان کازرون استان فارس با چیزی همچون پتک ویران شد. این نگاركند از انگشتشمار نقشبرجستههایی است که نگارهی یک زن در آن دیده میشود.
نقشبرجستهی ساسانی که بخش زیرینش را ویران کردهاند
به گزارش مهر و بنا به گفتهی محسن عباسپور، هموند شورای مرکزی انجمن هماندیشان جوان شهرستان کازرون، این نگارکند که بیهیچ محافظتی به حال خود رها شده بود اکنون بخشهای زیرینش به زور وسیلهای همچون پتک ویران شده است و سنگ بزرگ جدا شده از این نقشبرجسته در زیر نقش پریشو افتاده است.
او گفت: «بر روی سنگی که از کوه جدا شده، ضربههای وسیلهای که با آن بر این نقشبرجستهی ساسانی کوفتهاند، نمایان است. از ضربهها چنین برمیآید که ویرانگران از نبود امنیت فیزیکی اینجا سود برده و با خیال آسوده، ضربههایی پیاپی به این نقش باستانی ایران زدهاند.»
به گفتهی عباسپور بخش جداشده بلندایی(:ارتفاعی) نزدیک ٢ متر و پهنایی(:عرضی) نزدیک به ٨٠ سانتیمتر دارد.
|
به نام خدا
نعمت اسدالهی،بازیگر با سابقه تئاتر درگذشت
سینما و تئاتر - ايران نيوز24:نعمت اسدالهی بازیگر با سابقه عرصه تئاتر که در بیمارستان ساسان بستری بود ساعتی پیش دارفانی را وداع گفت.
به گزارش ايران نيوز24، این بازیگر با سابقه تئاتر متولد 1323 شهر اهواز و دارای مدرک کارشناسی هنرهای نمایشی است و از 25 شهریورماه به دلیل عارضه قلبی، مغزی و ریوی در بیمارستان بستری بود فعالیتهای متعدد و مستمری را در عرصه تئاتر داشته است.اسدالهی در نمایشهایی چون "کلبه عمو تم" به کارگردانی بهروز غریبپور و "گالیله" به کارگردانی داریوش فرهنگ، "دیکته و زاویه" به کارگردانی داود رشیدی و "بیژن و منیژه" به کارگردانی محمود عزیزی به ایفای نقش پرداخته است.وی ساعتی پیش و در 68 سالگی در بیمارستان ساسان چشم از جهان فروبست. ايران نيوز24 درگذشت نعمت اسدالهی هنرمند عرصه تئاتر را به خانواده وی و جامعه هنری ایران تسلیت میگوید.
امروز 13 آذز ماه
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!
ادامه مطلب...
به نام خدا
کوروش بزرگ در سفر به آمریکا |
|
|
|
خبرنگار امرداد - میترا دهموبد : |
نخستین اعلامیه حقوق بشر در نخستین سفرش به آمریکا در ٥ شهر از شهرهای این کشور به نمایش درخواهد آمد.
بنابر گزارش موزهی بریتانیا، یکی از نمادینترین یادبودها، فرمان کورش، در سال 2013 میلادی در 5 موزهی بزرگ در ایالات متحدهی آمریکا به نمایش درخواهد آمد. این نخستینبار خواهد بود که فرمان کورش بزرگ در آمریکا، در موزهها به نمایش درمیآید.
به گزارش «بریتیش میوزیوم»(موزهای که فرمان کورش از زمان پیداشدنش در ویرانههای بابل، در آن به نمایش درآمده است)، فرمان تاریخی کورش یکی از نامورترین یافتههایی است که از جهان باستان و گذر زمان، جان به در برده است.
فرمان کورش به خط میخی بابلی(از نخستین شیوههای نوشتن) به دستور شاه پارس، کوروش بزرگ (559-530 پیش از میلاد) به نگارش درآمده است.
این فرمان، نخستین لایحهی حقوق بشر است که آزادی مردمان در دین و آیین را در سراسر جهانشاهی (امپراتوری) ایران، نشان میدهد و اجازه میدهد تا آنانی که در بابل در اسارت هستند به سرزمین خود بازگردند. این فرمان در گسترهی تمدن بابل در دل عراق امروزی در سال 1879 در یکی از کاوشهای باستانشناسی پیدا شد و از آن زمان تاکنون در موزهی بریتانیا در نمایش است.
بنا به این گزارش بیش از ١٣٠ سال است که استوانهی کورش در موزهی بریتانیا در دست مطالعه است. این فرمان به عنوان نمادی از احترام به مردم و دینهای گوناگون، از سوی مردم سراسر جهان دارای ارج و ارزش است. این احترام تا بدانجاست که یک کپی از استوانهی کورش بر سردر ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک است.
این فرمان پیش از این در سال ٢٠١٠-٢٠١١ به موزهی ملی ایران قرض داده شد که بیش از یک میلیون تن از آن بازدید کردند.
فرمان کورش بزرگ در نمایشگاهی همراه با ١٦ شی دیگر با عنوان «استوانه کورش و ایران باستان» در آمریکا به نمایش درخواهد آمد.
این نمایشگاه، نوآوریهایی را نمایش میدهد که نوآورانش حکومتهای ایرانی(در سالهای ٥٥٠ تا٣٣١ پیش از میلاد) بودهاند. ایران(سرزمین پارس) در آن زمان بزرگترین جهانشاهی(امپراتوری) شناختهشده بود.
منشور کوروش در ماه مارس به آمریکا برده خواهد شد و در موزهای در شهر واشنگتن، موزهی هنرهای زیبای هوستون، موزه متروپولیتن نیویورک، موزه هنر آسیایی سانفرانسیسکو و موزهای در لوسآنجلس به نمایش برای همگان در خواهد آمد.
نیل مک گرگور، مدیر موزه بریتانیا، گفت: «تقریبا میتوان گفت که استوانهی کورش بزرگ، تاریخ خاورمیانه آن هم در یک شی است و یک پل ارتباطی با گذشته است. اشیا میتوانند با گذر از زمان و مکان، سخن بگویند و این شی(استوانه حقوق بشر کورش بزرگ) با این ویژگی، باید تا جایی که امکان دارد به اشتراک گذاشته شود.»
|
به نام خدا
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :
میان شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و شگفتی به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، سرانجام پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم !
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ...
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند گامی از مسجد دور شدند که جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و میان فقرا پخش کند و به کمک نیاز داردم ...!
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد !
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در میان شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را کشته است نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح سوگند که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!
سخن روز : آن اندازه که ما خود را فریب می دهیم و گمراه می کنیم، هیچ دشمنی نمی تواند . . . تولستوی
امروز 11 آذز ماه
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!
ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
تاريخ : چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:
"هیئت ثارالله مسیحی ها",
هیئت ثارالله مسیحی ها,
هیئت ثارالله,
یانیس,
طوفانیان,
طوفان,
طوفانی,
ادموند,
وارطانیان,
زیارت,
زیارت عاشورا,
تک,
تک خوان,
تک خوانی,
,
به نام خدا
) |
|
همراه با مبلغان مسلط به زبان انگليسی در جمع گردشگران |
|
«دارالعباده» میزبان گردشگران 12 کشور جهان در روزهای محرم بود
|
|
|
|
مدیرکل میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان یزد گفت: گردشگرانی از کشورهای ژاپن، هلند، فرانسه، سوئیس، آلمان، کره جنوبی، چین، ترکیه ، استرالیا، لبنان، سوئد و ایتالیا در مراسم ویژه محرم استان یزد شرکت کردند.
|
به گزارش میراثآریا (chtn) به نقل از روابط عمومی ادارهکل میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان یزد ، دارالعباده یزد با برگزاری مراسم و آیینهای عزاداری در روزهای محرم میزبان گردشگران خارجی از 12 کشور جهان بود.
«بهرام رضایی» با بیان اینکه گردشگران خارجی با حضور در مراسم تعزیهخوانی و نخلبرداری، با قیام اباعبداللهالحسین(ع) و مراسم عزاداری آشنا شدند، افزود: مبلغان مسلط به زبان انگلیسی در جمع گردشگران، حادثه کربلا و فلسفه قیام اباعبداللهالحسین(ع) و ارتباط آن با حوادث روز جهان را به صورت چهره به چهره با مکتب اسلام آشنا کردند.
وی معرفی آیینها و میراث معنوی یزد در ماه محرم را از جمله اهداف جذب گردشگران خارجی در این ماه دانست و گفت: گردشگران خارجی در محرم امسال در قالب یک گروه واحد به شهرستان تفت و توابع آن اعزام شدند.
این مقام مسوول در ادارهکل میراثفرهنگی استان یزد با اشاره به شهرت جهانی مراسم ماههای محرم و صفر در استان یزد، حضور گردشگران در این مراسم را در ترویج فرهنگ عاشورا موثر دانست و افزود: این حرکت، نخستین گام برای معرفی یزد به عنوان یک شهر گردشگری مذهبی به دنیا است.
رضایی تصریح کرد: همچنین آژانسها و دفاتر خدمات مسافرتی و جهانگردی استان در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی تورهای تعزیه در شهرهای مختلف استان یزد برگزار کردند.
|
تاريخ : چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:
دارالعباده,
تعزیه,
تعزیه خوان,
تعزیه خوانی,
chtn,
قیام,
نخل برداری,
شهر یزد,
شهرستان یزد,
استان یزد,
,
به نام خدا
حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
ستارکلمکانی! صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، يكماه تکیه راه
میاندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل میمالد و ۱۱ ماه هم سرشان
شیره!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت میشود و میانداری میکند و روزها مردم
را لخت میکند و زورگیری ...!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
فرشید! پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع میکند و آخرین
ورژن! پوسترهای علیاکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن ...!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
آقای صولتی !تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه میکند و تا پایان سال هم
مشتریهایش را!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه میزند و علم میکشد ولی در ماه رمضان
سیگار از لبش نمیافتد!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
سیامک! چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در
دستههای عزاداری اسفند دود میکند!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
نیما! پشت ماکسیمایش مینویسد "من سگ کوی حسینم" ولی هیچ وقت از چارلی!
سگ ۱۱ماههاش دور نمیشود!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
حاج منصور!مداح معروف شهر بابت ۷ ساعت مداحی حقوق 250 روز یک کارگر را میگیرد!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
جباری رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا میدهد و
۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را میدوشد!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم، مولا بر مصیبت ما میگرید!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
حاج آقا کلامی، ۹شب مردم را به تقوی دعوت میکند ولی در شب دهم سر زود
پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوا میکند!
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
هیت امنای مسجد ...علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران
را شروع میکنند و پس از آن با انرژی و فلوت! سینه میزنند و گریه
میکنند !
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم میآید...
کل یوم عاشورا
یعنی...۱۰ روز و شب ...غم گریه
کل ارض کربلا
یعنی...چند مسجد و چند تکیه !
حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد
او هم میرود
تا سال بعد !
تا یاد بعد
تاريخ : چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:
حسین,
حسین مظلوم,
زورگیر,
زورگیری,
محرم,
احرام,
فرشید,
صولتی,
اربعین,
قمه,
قمه زدن,
سیگار,
حاج منصور,
چشم چران,
قادر,
سیامک,
ماکسیما,
چارلی,
شیرتوشیر,
تکیه,
تکایا,
حسینیه,
زینبیه,
فاطمیه,
محمدیه,
سینه,
سینه زن,
سینه زنی,
سینه زدن,
اطعام,
غزا,
عزادار,
عزاداران,
عزاداری,
فلوت,
فلو,
مدح,
مداح,
مداح معروف,
,
امروز 8 آذز ماه 1391
(از صبح تا شب امروز به شما چه خواهد گذشت!؟)
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!
ادامه مطلب...
به نام خدا
یادش بخیر قدیما توی شیشه مربا را پر از خاک می کردیم و چند تا مورچه می انداختیم توش و درش را می بستیم و چندتا سوراخ می کردیم....
فارمی کاریوم مکانی هست که برای زندگی مورچه و موریانه ساخته میشه و بیشتر برای تحقیقات رو زندگی این دو نوع حشره کاربرد داره .
البته هستن افرادی که بخاطر علاقه به رفتارهای این موجودات دست به ساخت فارمی کاریوم میزنن تا بتونن از نزدیک مراحل زندگی این موجودات رو دنبال کنن .
بنده مراحل ساخت دو نوع متفاوت رو با عکس میزارم تا دوستان باهاش آشنا بشن .
به نام خدا
تاريخچه قم از هخامنشيان تا روزگار ساسانيان |
|
|
|
حسين منتظری : |
استان قم، میان دو فلات بزرگ ایران به نام های زاگرس در جنوب قم و البرز در شمال قم قرار دارد و دارای هوای گرم و خشک تابستان و هوای ملایم زمستانی می باشد و در ارتفاع 939 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد.
قم در روزگار هخامنشیان:
در کتابهای تاریخی آمده است که شهر قم در زمان هخامنشیان نامش «ترمنتیکا» بوده است که اسکندر آن را ویران کرده ولی از دید باستانشناسی آثاری از این زمان در این شهر بهدست نیامده است ولی در چند کیلومتری قم به ویژه در منطقه کوشک نصرت (در راه قدیم قم و تهران) آثاری از دورهی هخامنشی بهدست آمده است.
هخامنشیان برای رفتن به ری یا «رگا» یا «رگبانا» از اکباتان (همدان) از راه ساوه و میان کوههای منظریه و کوشک نصرت و حسنآباد کنونی که بر سر راه بزرگراه قم به تهران است گذر میکردند از این رو دژ یا چاپارخانه و آثاری در این منطقهها یافت شده است.
قم در روزگار اشکانیان:
دربارهی پارتها یا همان اشکانیان آگاهیهایمان وامدار نویسندگان لاتین و یونانی است. پارتیان گزارشهایی دربارهی خود نوشتهاند اما شوربختانه سندی از آن برجای نمانده است و بهجز حجاریها و معماریها و نوشتهی روی سکهها و روی پارهسفالهای گلی و سنگی که در جاهایی چون نسا پیدا شدهاند و به کمک سکههای پارتی میتوان شاهان این دودمان را شناسایی و تاریخ فرمانروایی آنان را روشن کرد. تاق ضربی یکی از ویژگیهای ارزشمند سازههای روزگار پارتیان است. در قم و پیرامون قم به ویژه در کرانهی کویر نمک آثاری از روزگار پارتها هست چون دژ، قلعه، و ...
در جنوب قم بر سر راه قم به اصفهان روستایی به نام جاسب هست که بنیاد آنرا به دوره ی پارتها نسبت مدهند و میگویند که در هنگام لشکرکشیها جایگاه توقف لشکریان و اصطبل اسبان بوده که نخست نام آن جای اسب بود و سپس به جاسب تبدیل شد.
قم در روزگار ساسانیان:
بنا به گفتهی رخدادنگاران و کتابهای تاریخی و جهانگردان و باستانشناسان و آثار بهدست آمده میتوان گفت که شهر قم در زمان ساسانیان یکی از شهرهای باارزش ایران به شمار میرفته است. آثاری که در این شهر از روزگار ساسانی بهدست آمده چون دژها، آتشکدهها و باروی نخستین شهر که بهدست یزدان فاذار رییس شهر قم به دور شهر کشیده شد این گفته را تایید مینماید. در جنگ قادسیه سپاهی از شهرهای قم و کاشان به سرداری شیرزاد، سردار سپاه این دو شهر به کمک سپاه ایران آمده بود، شمارهی این سپاه 25 هزار سواره و پیاده بود و جنگ نهاوند سپاهی به شمارهی 20 هزار سوار از قم و کاشان شرکت داشتند و این گفته و لشکرکشی، بزرگی شهر قم در زمان ساسانیان را گواهی میکند.
زمان پیدایش و شهر شدن قم به درستی روشن نیست و در اینباره گفتههای گوناگونی هست. آنچه روشن است این است که سدههای پیش از اسلام این شهر بوده و حتا برخی از رخدادنگاران قدیم، برخی از فرمانروایان را که در زمان پادشاهان باستانی ایران در این شهر فرمانروایی داشتهاند نام بردهاند مانند تهمورث دیوبند پادشاه پیشدادی، قمساره بن لهراسب، جمشید جم، کیقباد پادشاه کیانی، کیخسرو، بهرام گور، قباد ساسانی، یزدگرد سوم.
«ترمنتیکا» در زمان هخامنشیان
در «مجموعه ناصری» آمدهاست در روزگار پادشاهان کیانی، قم جای بههم رسیدن آب رودخانههای فرقان و اناربار و چراگاههای رمهی کیقباد بود و هنگام لشکرکشی کیخسرو به توران بر پایهی فرمان پادشاه، بیژن پسر گیو، باید قمرود را شکافته و آب را به سوی مسیله جاری ساخته و زمینهای قم از آب خارج شده، امنای دولت کیخسرو هریک نهری و قلعهای برای خود دایر نمودند و همه به چهل حصاران نامور شد. قم را شاید بتوان گفت در زمان هخامنشی بوده و نامش «ترمنتیکا» بودهاست.
پس از ویرانی قم بهدست اسکندر مقدونی تا روزگار قباد یکم پدر انوشیروان قم ویران برجایماند. هنگامیکه قباد از تیسفون به جنگ هپتالیان میرفت، چون به این گستره رسید آن را شهری ویران دید، شوند آن را پرسید و به او گفتند هیچ یک از پادشاهان نمیخواستند ویرانیهای اسکندر را آباد کنند. قباد در بازگشت از جنگ دستور داد قم را آباد کنند و از آن تاریخ تا زمان یزدگرد سوم، «ویران آباد کرد کواد» نام داشت.
شهر قم در زمان ساسانیان از هفت دیهی (ده) نزدیک بههم تشکیل میشد به نامهای جهر، مالون، سکن، مزدیجان، قزدان، کمیدان، ممیجان (منیجان)، که منیجان هستهی مرکزی شهر بود.
در کتاب «سیرالملوک العجم» چنین آوردهاند که چون بهرام گور به سوی ارمنیه میرفت بهناگاه رهگذر او بر دیهی بود از تخوم ساوه که آن را طخرود یا طغرود مینامند (اکنون طغرود در بخش جعفرآباد قم است) بدین دیه آتشکده بنا نهاد و آتش در آن افروخت و در آن بازاری پدید آورد و قم و روستاهای آنرا بنا نهاد و آنرا «ممجان» نام نهاد و به مزدیجان بارو کشید.
در سالهای پایانی ساسانیان رییس شهر قم شخصی به نام «یزدان فاذار» بود که ریاست این هفت ده جدا از یکدیگر را که فاصلهی بسیاری از هم نداشتند را بردوش داشت. بنا به گفتهای باروی این شهر را به دلیل تهاجم دیلمیان به دور شهر کشید.
هنگام آمدن اشعریان، آثار پیش از اسلام چون آتشکدهها و دژهای بسیار در آن وجود داشته کههنوز هم پارهای از آثار چون دژها، آتشکدهها بهجا مانده است که وجود شهر قم در زمان ساسانیان و پیش از اسلام را گواهی میکند.
همچنین حمدالله مستوفی در کتاب «نزهه القلوب»، بنیاد آنرا به تهمورث دیوبند سومین پادشاه سلسله پیشدادی نسبت دادهاست. در «البلدان» تاسیس آنرا به قمساره بن لهراسب و ثعالبی در «اخبار ملوک الفرس» ساخت آنرا به بهرام گور نسبت دادهاند. در کتابی که از قباد پسر فیروز که در زمان ولید بن عبدالملک بهدست آمد و زادان فرخ آنرا به عربی برگردان کرد و شهرهای ایران دستهبندی شد، قم از کاملترین و زیباترین شهرها به شمار میآمده است.
نام قم:
آوردهاند قم را قمساره بن لهراسب بنا کرد و نام قم از قمساره گرفته شدهاست و آمده است که در برابر «دیمره» و رودخانهی «اناربار» چشمهای قرار داشت بسیار پرآب که به آن «کب» میگفتند و آبی که در زمین قم جمع میشد، از این چشمه بود. رودخانهای که از آن چشمه میآمد کب رود نام داشت، سپس کبرود معرب شد و قمرود نامیده شد و آن را به مناسبت نام آن رودخانه، قم نام نهادند.
حمزهی اصفهانی میگوید: چون عرب اشعریان به قم آمدند و پیرامون قم در خیمههایی از مو، پایین آمدند، در صحاری هفت ده ساختند به نامهای ممجان، قزدان، مالون جمر، سکن، جلنبادان و کمیدان- چون این هفت ده گسترش یافت و بهیکدیگر نزدیک شد از نامهای هفت ده، نام قریه کمیدان را برگزیدند و مجموع این هفت ده را «کمیدان» گفتند و پس از مدتی به اختصار «کم» گفتند و سپس آنرا قم نامیدند.
|
تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:
تاریخچه قم,
تاریخچه,
حسين منتظری,
قم در روزگار هخامنشیان,
قم در روزگار اشکانیان,
قم در زمان ساسانیان,
قم در روزگار ساسانیان,
ترمنتیکا,
مجموعه ناصری,
اناربار,
سیرالملوک العجم,
ارمنیه,
طخرود,
طغرود,
ممجان,
مزدیجان,
یزدان فاذار,
اشعریان,
اشعری,
اشعر,
نزهه القلوب,
اخبار ملوک الفرس,
قمساره بن لهراسب,
قمساره,
کب,
کبرود,
کمیدان,
کم,
قم,
قزدان,
مالون جمر,
جمر,
سکن,
جلنبادان,
,
به نام خدا
|
«تايیس» نابودکنندهی تخت جمشید |
|
|
|
مريم كيوانشكوهی : |
آیا تاکنون تندیس آزادی را دیدهاید؟ این پیکره، یک زن با تنپوش رومی است که تندیسساز فرانسوی "فردریک اگوستوبارتولدی" طراحی کرده و ژوزف پولیتزر آن را ساخته است.
این تندیس با مشعلی در یک دست و لوحی در دست دیگر بر بلندای آبهای آتلانتیس، جزیرهای در دهانهی رودخانه نیویورک است. در دست چپ این پیکره، لوحی است که بازگوکنندهی سال استقلال آمریکا از حکومت بریتانیا است و چهار جولای 1776 با اعداد رومی بر آن نگاشته شده است و در دست دیگر آن، یک مشعل است.
این تندیس، با مدیریت "الکساندر ایفل" طراح برج ایفل، ساخته شده است.بلندای(: ارتفاع) خود تندیس 3/45 متر است که بر روی پایه گرانیتی به بلندای 2/46 متر قرار داده شده است و در مجموع ارتفاع آن 5/91 متر است.
وزن آن 625 تن و هزینهی ساخت آن 250هزار دلار است که از سوی دولت فرانسه هزینه شده است. تنها ساخت پایهی این تندیس که 200 هزار دلار بود که توسط آمریکا پرداخت شد. تندیس دارای 168 پله است که بازدیدکنندگان را تا بالای برج راهنمایی میکند.
در بخش پایه و ستونی این مجسمه، موزهای وجود دارد که تاریخچه این تندیس را نشان میدهد. تا پیش از سال 1916، نردهبانی در دست راست تندیس بود که دسترسی همه به درون مشعل را شدنی میساخت، اما با گذاشتن تجهیزات روشنایی و نورافکنها بازدید از این بخش حذف شد.
ولی این مجسمه، تندیس چه كسی است. برخی این تندیس را "زن آزادی" (Lady Liberty) مینامند. شماری باورمندند که مدل این مجسمه "شارلوت بارتولدی" همسر بارتولدی، سازندهی این تنديس است ولی خود سازندگان فرانسوی این تنديس می گويند كه این تندیس، معشوقهی اسكندر مقدونی(تايیس) است.
اما تاییس کیست؟
برای روشن شدن چهرهی این زن، باید نگاهی به گذشته ایران باستان(هنگام یورش الکساندر-یا همان اسکندر مقدونی)،به ایران داشته باشیم. الکساندر در میان غربیان قهرمانی بزرگ و بیهمتا شناخته میشود؛ اما در میان ملت ایران شخصیتی بدنام و ویرانگر است. در نوشتههای زرتشتی، از وی همواره به عنوان "گجسته"(ملعون) یاد شده و همراه ضحاک و افراسیاب از کارگزاران اهریمن به شمار آمده است. اسکندر مقدونی، مردی زاده شده در مقدونیه بود.
پدر وی فیلیپ نام داشت. مقدونیه بخشی از حکومت یونان بود، ولی مردم یونان ساکنین مقدونی را بربر(وحشی) می دانستند. فیلیپ پدر اسکندر، برای فرزند خود آموزگارانی یونانی استخدام کرد تا با فرهنگ یونانیان بزرگ شود. اسکندر پس از مرگ پدر، پادشاه مقدونی شد.
او جوانی جاهطلب بود و آرزوهایی بزرگ در سر داشت. او برای ماجراجویی و تصاحب سرزمینهای دیگر، راه جهانگشایی و یورش به دیگر کشورها را پیش گرفت. اگر چه یونانیها، او را بربر میدانستند، ولی هنگامی که دیدند با تصاحب سرزمینهای دیگر توسط او ثروت بسیاری به آتن سرازیر شد، با وی همراه شدند. بزرگترین و مهمترین جنگ اسکندر، نبرد با شاهنشاهی هخامنشیان بود. نبرد اسکندر و پادشاه ایران، چند بار به واپسنشینی وی انجامید، اما سرانجام با تضعیف روحیهی سپاهیان ایران، ورق به نفع یونانیان برگشت و اسکندر، داریوش را در منطقه "گیلگمش" شکست داد. بدینگونه فرمانروایی هخامنشیان پایان یافت.
اسکندر با شنیدن خبر شکست این شاهنشاهی بزرگ، به سوی پارسه (تخت جمشید، پرسپولیس) راهی شد و مردم آن شهر بی دفاع را تسلیم یافت. سپس فرمان به چپاول داد. چپاولگران مقدونی بر مردم تاختند و آنچه که از شهر باقی بود به یغما بردند و آنچه را نمیتوانستند بر زمین میکوفتند، گویند غنائم آنچنان بسیار بود که اسکندر را توان بردن آنهمه نبود.
در شب پیروزی، اسکندر و افسرانش در تخت جمشید (پرسپولیس)، کاخ باشکوه ایرانیان به پایکوبی و شادمانی پرداختند. اسکندر همواره در سفرهای خود چندین زن بدنام و رقاص یونانی را با خود همراه میکرد. یکی از این زنان، تاییس بود؛ کنیزی که در آتیک تولد یافته بود و به شوند(:خاطر) زیبایی به دربار اسکندر گجستک راه یافته بود. وی که با آمدن شاهزادهی اسیر ایرانی و دختر داریوش سوم "استاتیرا" جایگاه خود را در خطر میدید، تلاش داشت انتقام خود را از او بگیرد.
بنابراین، دنبال موقعیتی بود که غرور همهی ایرانیان را بشکند و آنان را خوار کند. در آن جشن، او آن اندازه به اسکندر شراب خوراند که عقل او را زایل کرد و سپس از او خواست به انتقام معبدی که در آتن توسط خشایارشا به آتش کشیده شد، پرسپولیس را آتش بزند. تاییس مشعل آتش را به اسکندر داد و او هم پردههای حریر و جواهرنشان قصر را آتش زد. دیگران هم از آنها پیروی کردند و تخت جمشید به آتش کشیده شد.
بدینگونه از شهری که بیش از یکصد سال، ساختنش به درازا انجامیده بود اکنون دیگر جز صدای شعله و ترکیدن چوب و فروریختن آوار صدای دیگری، شنیده نمیشد.
فردای آن روز، اسکندر بر تپهای ایستاده بود و پشیمان به نتیجه کار خود مینگریست. سرانجام تاییس با همان مشعل ویرانگر همچنان بر آبهای آتلانتیس ایستاده است.
|
به نام خدا
چهرهی حماسی زن ايرانی در منظومهی «بانوگشسبنامه» |
|
|
|
مينا عرشی : |
بانوگشسب نامه از گروه حماسههایی است که دربارهی خاندان رستم سروده شده است و آن گوشهای از زندگی بانوگشسب دختر رستم و نبردهای پهلوانی او است که تصویری از زن آرمانی ایرانی است. زنی زیبارو، رزمآور، هنرمند و یاور مردان، چنانکه رستم فرامرز را بدو میسپارد تا رزم و شکار را به وی بیاموزد. این داستان تنها داستان حماسی ایرانی است که بانویی قهرمان آن است. درونمایهی آن دلاوریهای زن پهلوانی است که نمودهای فرهنگ کهن ایرانی را به همراه دارد و شاید بازماندهی استورهای از دوران بسیار دوری باشد که زنان نقشی فروتر از مردان نداشتند. در حماسههای ایران و جهان، هیچگاه وجود زن جدا از مرد نمیآید. زن در حماسهها یا مادر پهلوان است یا همسر و یا دختر او و هیچگاه جداگانه از وی یاد نشده است. در شاهنامه سه بار از بانوگشسب نام برده شده است:
نخست هنگامی که گیو به قصد یافتن کیخسرو به توران زمین میرود که بانو از همسرش میخواهد بگذارد در نبود وی، او به سیستان نزد پدر برود:
«مهین مهان بانوی گیو بود / که دخت گزین رستم نیو بود؛ خبرشد هم آنگه به بانوگشسپ / که گیو از پی رفتن آراست اسپ؛ بیامد خرامان به نزدیک اوی / چنین گفت ای مهتر نامجوی؛ شنیدم که تو رفت خواهی به تور / که خسرو بجویی ز نزدیک و دور / چو دستور باشد مرا پهلوان؛ شوم نزد رستم به روشن روان»
دومین بار در جنگ گیو و پیران است که وی به دامادی رستم میبالد:
«به گیتی نگه کرد رستم بسی / زگردان نیامد پسندش بسی ؛ به مردی و دانش، به فر و نژاد / به خورد و به بخشش مرا کرد یاد؛ به من داد رستم گزین دخترش / که بودی گرامی تر از افسرش؛ مهین دخت بانو گشسپ سوار / به من داد گردنکش نامدار»
و سومین بار زمانی است که گیو از سفر هفت ساله ی خود بازمیگردد و رستم، بانو را همراه با هدایایی نزد وی میفرستد:«وزان پس گسی کرد بانوگشسپ / ابا خواسته همچو آذرگشسپ؛ هزار و دو صد نامور مهتران / ابا تخت و با تاجهای گران؛ پرستنده سیصد، غلامان دو شصت / همان هر یکی جام زرین به دست؛ برون رفت بانو ز پیش پدر / برگیو شد همچو مرغی به پر»
بانوگشسب از سه جز، بانو+ گشن+ اسپ که بانو به چم نگهدارنده، زن بزرگزاده و کدبانو، گشن یا گوشن به چم نر، جوان دلیر و خواستار نر شدن و اسپ یا اسب به عنوان پسوند و یا پیشوند گروهی از نامهای مردانه ساخته شده است به چم بانویی چون اسب نر یا دارندهی اسب نر. این نام در اصل نامی مردانه است که با آوردن بانو در آغاز آن به عنوان نامی زنانه به کار رفته است.
سرایندهی «بانوگشسپنامه» کیست؟
سراینده ی این اثر تا به امروز ناشناس مانده است و هیچگونه گمانی نیز دربارهی او نیست. ژول مول در دیباچهی شاهنامه آن را سرودهی پارسیان هند میداند. در این نوشته زنی را مینمایاند که کمتر ویژگیهای زنانهای را داراست که در دیوان دیگر شاعران به کار رفته است. بانویی است با خویی مردانه و در پیرامون وی مردان بیگانهای دیده میشوند که گاه شکست خورده و یا کوچک شدهاند و گاه خویشاوندانی هستند که وی از آنان برتر است.
این کتاب بیشتر ویژگیهای سروده های حماسی را داراست و به خوبی از شاهنامه به عنوان الگو یاری جسته است. روش نوشتاری آن ساده و روان است. واژههای تازی در آن بسیار اندک است. از واژگان رزمی سدههای نخستین حماسهسرایی در آن بهره برده شده است. چگونگی صحنههای رزم و شکار و طبیعت چون شاهنامه در آن هرگاه به گونهای آورده شده است و در وزن سرایش، بر وزن شاهنامه (متقارب مثمن) است.
بانوگشسپ نامه دوران جوانی تا ازدواج پهلوان بانو را در برمیگیرد و دوران میانسالی وی در بهمن نامه سروده میشود. از آنجا که این سروده آغاز و پایان ندارد، گروهی برآنند داستانی از فرامرز نامه بوده است (چنانکه در نسخه های پاریس، بریتانیا و چاپ سنگی همراه فرامرز نامه آمده است) و یا سرآغاز و پایان آن در درازنای زمان از میان رفته است.
|
تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:
بانوگشسبنامه,
مینا عرشی,
عرش,
عرشی,
فرا,
فرامرز,
فرامرزنامه,
گشن,
گوشن,
کدبانو,
,
به نام خدا
|
|
|
ناهيد سعادتيان : |
لافنبازی با نامهای بندبازی، رسن بازی، داربازی، ریسمانبازی نیز نامیده میشود و از نمایشهایی است که در سراسر استان گیلان مورد استقبال مردم قرار میگیرد.
لافن (لافندف لاخن، لاخند) بازی یکی از ورزشهای بومی- محلی شناختهشده و نامی استان گیلان است که در بیشتر جشنها به نمایش گذارده میشود.
لافن در زبان محلی به طناب گفته میشود و این رشته ورزشی بومی- محلی به شکلهای گوناگون در جایجای جهان به ویژه در سیرکها به نمایش درمیآید.
درباره برگزاری این رشته بومی- محلی استان گیلان، واعظ کاشفی پیشینه این رشته را به زمان حضرت نوح (ع) میرساند.
در سرودههای سرایندگان ایران نیز اشارهای به بندبازی شده است و نشان از رواج این بازی در دورههای گوناگون است.
سوزنی سمرقندی میگوید:
کند همچو بازیگران گاه کشتن کند همتش را همی بندبازی
نظامی میگوید:
ولی باد از رسن پایت ربوده است رسن بازی نمیدانی چه سود است
صائب نیز میگوید:
دل تو تا رگ خامی ز آرزو دارد عنکبوت تو را کار ریسمان بازی است
در رستم التواریخ در کنار گزارش رویدادهای دوران کریمخانزند اشاراتی شده است به بندبازان شهر شیراز که در عروسی فرزند فخرالملوک کریم خان برنامههایی داشتهاند.
در نمایش بندبازی میتوان نشانی از کارهای مهارتی، نظامیگری و سایههایی از دریانوردان کهن دید.
در لافنبازی و یا همان بندبازی دو نفر شرکت میکنند و زمین بازی آن آزاد است و وسایل مورد نیاز طناب و نقاره است. افزونبر این، نقشهای ایفاگر این ورزش عبارتند از: بندباز یا پهلوان، یالانچی یا شیطانک که وردست پهلوان است، سرناچی دهل زن یا نقاره زن.
پهلوان با نیایش به درگاه خداوند، بالای دار میرود و با چوبی که به برای حفظ تعادل خویش در دست میگیرد از روی طناب گذر میکند. در همین هنگام یالانچی یا شیطانک با حرکات خندهآور خود مردم را سرگرم میکند و نوازندگان سرنا و نقاره به نواختن آهنگهای محلی شاد و هیجانانگیز میپردازند. در پایان نیز مردم در آیینی به نام «دوران» آن اندازه که میتوانند، وجهی را به پهلوان و گروهش پیشکش میکنند.
|
تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:
ناهيد سعادتيان,
لاف,
لافن,
لافن باز,
لافن بازی,
لاخ,
لاخن,
لاخند,
لافندف,
سوزنی سمرقندی,
سو,
سوزن,
سوزنی,
سمرقندی,
رستم التواریخ,
یالانچی,
شیطونک,
شیطانک,
خنده آور,
آور,
بندباز,
بندبازی,
دوران,
سرنا,
وعظ,
واعظ,
واعظ کاشفی,
لافنبازی,
,
به نام خدا
حكایتی از مولانا
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین کره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است !پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...
نتیجه گیری مولانا از بیان این حكایت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه
نقش پل ورسک در تغییر نقشه جهان
پل ورسک در زمان جنگجهانی دوم بهخاطر نقشی که در كمکرسانی به اتحاد جماهیر شوروی محاصره شده توسط آلمان هیتلری ایفا کرد معروف شد و لقب پل پیروزی گرفت. به قول فرماندهان متفقین اگر راه آهن ایران وجود نداشت، نقشه جهان به شكل دیگری بود.
ادامه مطلب...
تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:
پل ورسک,
ورسک,
پل پیروزی,
پیروز,
پیروزی,
معماری نیوز,
سوادکوه,
زیراب,
زیرآب,
زیر آب,
پیمان صدفی,
آفتاب یزد,
روند,
مهندس ورسک,
کوران,
ملات,
بتن آرمه,
بتن,
بتون,
,