پیشینیان، فردوسی را «حکیم» مینامیدند. حکما دانش پزشکی را به عنوان بخشی از حکمت فرامیگرفتند و از این دانش، آگاهیهای بسیار داشتند. از اشارههایی که در شاهنامه به دانش پزشکی، بیماریها و درمان آنها شده است، میتوان پی بُرد که فردوسی نیز با این دانش آشنا بوده است. از اینروست که در توصیف بیماریها، باریکبین است. آنچه در این باره در شاهنامه آمده است، بازتاب آگاهی دیرینهی ایرانیان از دانش پزشکی است. در ایران باستان از چند گونه پزشکی نام بُرده شده است که کارد پزشکی(جراحی)، گیاه پزشکی(دارو درمانی)، داد پزشکی(پزشکی قانونی) و مانتره پزشکی(روان درمانی)، نمونههایی از آن است.
پیدایش دانش پزشکی به روایت شاهنامه
شاهنامه پیدایش پزشکی و درمانگری را به روزگار جمشید میکشاند. در این زمان است که برای نخستینبار به واژههای پزشک و پزشکی و درمان، و نیز گیاهان دارویی برمیخوریم. فردوسی میگوید که جمشید گیاهان خوشبو را فراهم آورد و بیماریها را شناخت و به درمانگری آنها پرداخت:
دگر بویهای خوش آورد باز/ که دارند مردم به بویش نیاز
چو بان و چو کافور و چون مشک ناب/ چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
پزشکی و درمان هر دردمند/ در تندرستی و راه گزند
«راه گزند» را همان «دانش آسیبشناسی» در پزشکی امروز دانستهاند.
بیهوشی و هوشآوری
در شاهنامه چندین بار به روش بیهوشی برای درمان بیماریها اشاره شده است. این کار با بهرهجویی از می و داروی خوابآور انجام میشد. هنگام زاده شدن رستم، سیمرغ به پزشکی که بر بالین مادر رستم، رودابه، است، دستور میدهد که پیش از شکافتن پهلوی او، رودابه را با می بیهوش کنند:
نخستین به می ماه را مست کن/ ز دل بیم و اندیشه را پست کن
در داستان «بیژن و منیژه» هم به نمونهای دیگر از کاربرد داروی بیهوشی برمیخوریم. منیژه برای آن که بتواند بیژن را به سراپردهی خود ببرد، فرمان میدهد که داروی بیهوشی به او خورانده شود:
بفرمود تا داروی هوشبر/ پرستنده آمیخت با نوشبر
بدادند، چون خورد، میبود مست/ ابی خویشتن، سرش بنهاد پست
بگسترد کافور بر جای خواب/ بپالود بر چوب صندل گلاب
صندل، چوبی سرخفام و گرانبهاست. در پزشکی کهن، چوب صندل دارای ویژگیها و توانهای درمانی پنداشته میشد. افزون بر اینکه پیشینیان بر آن بودهاند که اگر بر این چوب آب یا گلاب بیفشانند، اثر نیروبخشتری خواهد داشت. از آن بیتها این نکته نیز فهمیده میشود که ایرانیان داروی هوشبری را که تلخ است، با شیرینی میآمیختند.
پادزهر (نوشدارو)
نوشدارو، یا همان پادزهر، دارویی شگفت بوده است. به روایت شاهنامه، این دارو تنها در خزانهی پادشاهان یافت میشد و هر زخمی را بهبودی میبخشید. در داستان «رستم و سهراب»، آنگاه که رستم پهلوی سهراب را میدرد، پی به هویت او میبَرَد. پس برای درمان زخم پسر، از شاه کیکاووس خواستار نوشدارو میشود:
از آن نوشدارو که در گنج تست/ کجا خستگان را کند تندرست
به نزدیک من با یکی جام می/ سزد گر فرستی هم اکنون به پی
برخی از شاهنامهشناسان، نوشدارو را همان هوم درمانبخش دوردارندهی مرگ دانستهاند که در اوستا به آن اشاره شده است. نکته اینجاست که نوشدارو تنها میتواند شخص را از زخم رهایی بخشد، نه از خود مرگ یا کشته شدن.
آلبینیسم
آلبینیسم گونهای نابهنجاری مادرزادی است. در این بیماری، مواد رنگی در موی سر و تن و مژگان وجود ندارد. از اینرو موهای بدن یکسره سفید میشود و پوست هم سفید مایل به صورتی خواهد شد. زال، پدر رستم، چنین نابهنجاریی داشت:
ز مادر جدا شد بدان چند روز/ نگاری چو خورشید گیتیفروز
به چهره چنان بود برسان شید/ ولیکن همه موی بودش سپید
از اینرو پیشنهاد شده است که در پزشکی، بجای آلبینیسم، واژهی «زالی» بکار بُرده شود.
گوشتخواری و پرهیز از پُرخوری
در داستان ضحاک، اشاره شده است که هنوز مردم گیاهخوار بودند که اهریمن خوردن گوشت را به ضحاک آموخت. از اینرو یکی از ویژگیهای نمادین و اهریمنی ضحاک، گوشتخواری اوست. یکی از نکتههای در خور توجه این داستان شاهنامه، پیوند گوشتخواری با بدخویی است. اهریمن میخواهد با خوراندن گوشت به ضحاک، خوی درندگی را در او پرورش دهد و وی را رام خویش سازد. در باورشناسی کهن، گوشتخواری رفتاری اهریمنی است. از سوی دیگر، هشدار داده شده است که از پرخوری باید دوری کرد:
نباشد فراوان خورش تندرست/ بزرگ آن که او تندرستی بجست
مکن در خورش خویشتن چارسو/ چنان خور که نوزت بُود آرزو
اما تن را گرسنه نگه داشتن و نخوردن نیز گناهی بزرگ شناخته شده است:
از این بگذری، سفله آن را شناس/ که از پاک یزدان ندارد هراس
دریغ آیدش بهرهی تن ز تن/ شود ز آرزوها ببندد دهن
هم از بهر جانش که دانش بُود/ نداند، نه از دانشی بشنود
بینایی
هنگامی که کیکاووس به مازندران لشکرکشی میکند، در جنگ با دیو سپید شکست میخورد و به همراه سپاهیان همراهش کور میشود و بینایی خود را از دست میهد. رستم به یاری کیکاووس میرود و با کشتن دیو سپید و چکاندن خون جگر او در چشم شاه و سربازان، آنها را درمان میکند:
چنین گفت فرزانه مرد پزشک/ که چون خون او را به سان پزشک
چکانی سه قطره به چشم اندرون/ شود تیرگی پاک با خون برون
شگفت است که در پزشکی امروز، وجود ویتامین «آ» در جگر و تاثیر مثبت آن در تقویت بینایی، ثابت شده است!
رستمزایی(سزارین)
شیوهی زاده شدن رستم، پُرآوازهترین اشارهی پزشکی شاهنامه است. چون نوزاد رودابه بسیار تنومند بود، سیمرغ دستور میدهد که پزشکی چیرهدست و آزموده، پهلوی او را بشکافد. پس مادر را با می بیهوش میکنند و سپس با شکافتن پهلوی او، سر بچه را از راه طبیعی میگردانند و او را از زهدان بیرون میکشند. این روش همان است که امروزه به آن «سزارین» میگویند. سزارین یک واژهی فرانسوی است که نخستین بار در سال 1700 میلادی به دانشنامهی پزشکی راه یافت و وارون آنچه آوازه پیدا کرده است، پیوندی با «ژولیوس سزار»، امپراتور روم، و شیوهی زاده شدن او ندارد. نخستینبار، سزارین به دست «ژوهان ارنفیلد» در سال 1766 انجام شد. امروزه این روش جراحی به عنوان شیوهای بایسته و ضروری شناخته میشود.
یک نکتهی مهم دیگر در این داستان آن است که سیمرغ دستور میدهد که با کوبیدن گیاهی ویژه و آمیختن آن با شیر و مشک و خشک کردن آن در سایه، پمادی فراهم آورند و آن را بر زخم جراحی رودابه بگذارند:
گیاهی که گویمت با شیر و مشک/ بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بر آن مال از آن پس یکی پر من/ خجسته بود سایهی فر من
خشک کردن گیاه در سایه، دستوری پزشکی است تا در اثر نور آفتاب و گرما، سودمندی آن از میان نرود. هنوز هم این روش در نگهداری داروها بهکار میرود. بهکارگیری گیاهان سنتی برای درمان بیماریها، در داستانهای دیگر شاهنامه هم آمده است. نمونهی روشن آن، رفتن برزویه، پزشک دربار خسرو انوشیروان، به هند و جستجوی گیاهان درمانبخش است. او نشان چنین گیاهانی را در کتابهای هندی خوانده بود.
درمانگری سیمرغ
سیمرغ نماد درمانگری در شاهنامه است. برپایهی «بندهش» او مرغی درمانگر، یا «هماک پزشک»(پزشک و درمانگر همهی دردها) است. در استورههای ایرانی آمده است که آشیانهی سیمرغ بر بالای درختی در دریای «فراخکرت» است. در آن درخت، تخمهی همهی گیاهان درمانبخش یافت میشود. از اشارههای اوستا نیز چنین برمیآید که در ایران باستان خاندانی از حکیمان به نام «سئنَ»(سیمرغ) میزیستهاند. بر این پایه است که پژوهشگران، دانشمند نامدار ایرانی، پورسینا، را از خاندان سئنَ خراسان دانستهاند.
به هر روی، در جنگ «رستم و اسفندیار»، سیمرغ بار دیگر دست به درمانگری میزند و زخمهای رستم و رخش را درمان میکند:
نگه کرد مرغ اندر آن خستگی/ بدید اندرو راه پیوستگی
از اوچار پیکان به بیرون کشید/ به منقار از آن خستگی خون کشید
بر آن خستگیها بمالید پر/ هم اندر زمان گشت با زیب و فر
سیمرغ درون زخمها را میمکد، تا چرک پدید نیاید و بر زخمها شیر، که گونهای داروی حیوانی است، میگذارد.
مشاوره پزشکی
در شاهنامه اشارههایی هست که گواه رایزنی(مشاوره) پزشکان برای درمان بیماریهاست:
پزشکان فرزانه گرد آمدند/ همه یک به یک داستانها زدند
ز هرگونه نیرنگها ساختند/ مر آن درد را چاره نشناختند
یارینامه:
این نوشته برگرفته از جُستارهای زیر است: «پزشک و پزشکی در شاهنامهی حکیم توس»، دکتر جواد وهابزاده، کتاب: رازهای شاهنامه- 1390/ «نکتههایی از پزشکی در شاهنامهی فردوسی»، دکتر حسن تاجبخش، فصلنامهی دریچه- 1389/ «پزشکی در شاهنامه»، دکتر محمد سیاسی، روزنامه اطلاعات- 15 دی 1390/ «سزارین یا زایمان رستمی»، دکتر محمدحسین توسیوند، کتاب: رازهای شاهنامه- 1390