بنام او
گفتگو با نخستین بانوی دهیار کشور: ● روستايي دور از شهر ، دهياري از جنس مادر دیشب باران آمده است. کوچههای این روستای دور از شهر میبد، نمناک است. وقتی نام کوچهها را نگاه میکنی، رستم، نریمان، سهراب و ديگر پهلوانان شاهنامهای ما هستند. جمعشان جمع است. در تنها روستای جهان که همه ساکنان آن زرتشتی هستند.
قرار است صبح زود، گفتگو را انجام دهیم. گفتگو با کسی که میدانیم بانویی است سن و سالدار و جا افتاده. با توجه به آن تصوری که در ذهن ما جوانان از پدربزرگ ها و مادربزرگهایمان داریم، داشتن یک جایگاه خیلی رسمی و اداری برای یک مادربزرگ، کمی دشوار به نظر میرسد.
وارد که میشویم که دولت خانم دارد تلفنی با مسوول فضای سبز یونسکو در استانداری یزد، حرف میزند. گفتگو بسیار اداری بود و همانجا فهمیدیم که موضوع خیلی جدی است و زمانی جدیتر شد که دولت خانم، فهرست کارهای انجام شده را در 6 سال دهیاری خود به ما داد. کارهایی گسترده در زمینههای عمرانی و شهری، بهداشتی و اقتصادی.
دولت سامیا کلانتری، هنگامی در 6 سال پیش، به عنوان نخستین دهیار زن ایران کار خود را آغاز کرد که شاید گمان نمیکرد که پس از موفقیتهای وی، 460 زن دیگر نیز تجربه دهیاری را در زندگی خویش به دست آورند.
واژه «دهیار» برای شهریها زیاد آشنا نیست. برای همین از او درباره مسوولیتهای یک دهیار میپرسیم و او پاسخ میدهد: «همه کار».
امرداد: یک دهیار چگونه انتخاب میشود و بودجه کارهایش را چگونه به دست میآورد؟
دولت: دهیار برای روستا مانند شهردار است برای شهرها. دهیار را شورای اسلامی روستا انتخاب می کند. بودجه کارهای دهیاری را نیز با نام حساب دهیاری دریافت می کنیم که مقدار آن متناسب است با جمعیت هر روستا که استانداری به روستاها میدهد. البته اگر ساخت و ساز و بازسازی به آثار تاریخی مربوط باشد، سازمان میراث فرهنگی، خودیاری دارد.
امرداد: روستای مزرعه کلانتر که شما دهیار آن هستید چگونه روستایی است؟
دولت: روستای مزرعه کلانتر، در واپسین سرشماری انجام شده که در سال 85 بود، 38 خانوار و 111 نفر جمعیت دارد که همه زرتشتی هستند. اما تنها 3یا 4 نفر جوان داریم.
امرداد: از پیشینه این روستا چه آگاهی در بین مردم این روستا وجود دارد؟
دولت: ما آبانباری داریم که بر اساس سنگنوشتهاش، به دوره قاجار برمیگردد. یک آب انبار دیگر هم داریم که زیر ماسه پنهان شده بود که اکنون آن را بیرون آوردهایم که هنوز برآورد تاریخی دقیقی از آن نداشتهایم.
امرداد: وقتی در جاهای رسمی و اداری میروید به عنوان یک بانوی زرتشتی چگونه لباس میپوشید؟
دولت: من وقتی به استانداری یا میراث فرهنگی یزد میروم، لباس محلی زرتشتیان را میپوشم. اما وقتی در شهر میبد کاری دارم با مقنعه و مانتو راحتتر هستم.
امرداد: آیا شما تاکنون در تهران یا شهرهای بزرگ هم زندگی کردهاید؟
دولت: وقتی من سوم دبستان بودم به تهران رفتم و در سال 1338 ازدواج کردم. وقتی هر چهار فرزندم ازدواج کردند من به مزرعه کلانتر برگشتم.
امرداد: بین زندگی در شهر و روستا کدام را بیشتر دوست دارید؟
دولت: زندگی در روستا خوبتر از شهر است. هوای خوب و آرامش دارد. در اینجا آدمها با هم راحتتر هستند. اما جوانان اکنون عیب میدانند که در روستا کار و زندگی کنند.
امرداد: جدا از کار دهیاری، چه موفقیتهای فردی در این مدت داشته اید؟
دولت: من به عنوان پرورشدهنده نمونه ماهی در یزد انتخاب شدم. من استخر پرورش ماهی کپور داشتم. این ماهیها از گیاهان تغذیه میکنند. من هر روز به صحرا میرفتم و برایشان علف میچید. اما دیگر نمیتوانم آن را ادامه دهم.
امرداد: مهمترین چیزی که در کارهایی از این دست یعنی کارهای مدیریتی وجود دارد چیست؟
دولت: پیگیری. خیلی از کارهایی که ما در این روستا انجام دادهایم در اثر پیگیری است. برای نمونه ما خواستیم تا روستا را سمپاشی کنند تا با سالک مبارزه شود. با وجود اینکه هیچ نمونهای از این بیماری دیده نشده بود. یا کار دیگری که کردیم این بود که زبالههای جمع شده در پیرامون روستا را جمع آوری کردیم. همه اینها نیازمند پیگیری و پشتکار است. از کارهای دیگر این بود که به درختکاری و ایجاد فضای سبز در روستا پرداختیم.
امرداد: روستای مزرعه کلانتر از دید گردشگری چه تواناییهایی دارد؟
دولت: این روستا خیلی دنج و آرام است. از دید جاهای تاریخی اما خیلی بیتوجهی شده است. ما کاروانسرایی بزرگی داشتهایم که 60 شتر در آن جا میشده است. اما حالا تنها سردر و دیوارهایش باقی مانده است. یک قلعه یا ارگ هم هست که باز چیز زیادی دربارهاش نمیدانیم و به تدریج در حال ویرانی است.
امرداد: حالا چه جور کارهایی در این روستا قابل انجام است؟
دولت: اکنون آب خیلی کم شده است. در نتیجه ما کارهایی مثل پرورش ماهی را نمیتوانیم داشته باشیم. در کارخانههای پیرامون روستا هم تولید سرامیک جریان دارد که شماری جوان زرتشتی هم در آنها مشغول هستند.
امرداد: شما درباره مهاجرت کنونی چه دیدگاهی دارید؟
دولت: من با این شکل مهاجرت آن هم در این شرایط مخالفم. وقتی که ما در چندین سده با ان همه بدبختی و سختی مقاومت کردیم و از کشور خارج نشدیم، حالا که شرایط تغییر کرده است، مهاجرت بیمورد است. حالا همه ما را شناختهاند و میتوانیم پیشرفت کنیم.
امرداد: از جامعه زرتشتی چه توقعی دارید؟
دولت: من فقط می خواهم زرتشتیان پشت همدیگر را داشته باشند. اگر به تاریخ هم نگاه کنیم، اگر از اول همه با هم بودیم به اينجا نميرسيديم. ما نباید جلوی پیشرفت و حرکت هم را بگیریم و منافع شخصی را به سود کل جامعه برتری دهیم. همین. هیچ توقع دیگری از جامعه خود ندارم.
امرداد: وقتی در جمع دهیاران زن هستید به آنها چه می گویید؟
دولت: من هیچ چیز نمیگویم. من نمیتوانم زیاد حرف بزنم و سخنرانی کنم. خیلی از من خواستهاند که در چنین جاهایی حرف بزنم ولی من اهل سخنرانی نیستم.
دیگر دارد دیر میشود. دولت خانم قرار است جاهایی از مزرعه کلانتر مانند همان آب انبار را نشانمان دهد. آفتاب کوچهها را خشک کرده است و روستای کوچک و آجری رنگ و زرتشتینشین یزد یک روز دیگر را آغاز می کند.
نظرات شما عزیزان: