بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد - میترا دهموبد : | ||
كم و بيش ميتوان چنين انگاشت كه همهی محله، پيرامون يک كوچه، شكل گرفته است. يک كوچهی اصلی كه «خانه»ی همكيشان، «درمهر» محله، «تالار» و «آبانبار» كهنسالش را بايد در آن جست. هرچه گشتم، تابلويی كه نشان از نام كوچه داشته باشد نيافتم اما جالب است بدانيد كه همه می گفتند نام اين كوچه، «شهربانو» است. محلهای كه اينبار از آن خواهيم گفت؛ «كسنويه» است، محلهای كه اين روزها در دل شهر جای دارد و خانههای بزرگ و كوچک از جای جايش سر برآوردهاند.
اين محله نيز همچون ديگر آبادی ها، اين روزها، مرزهايش شكسته شده درحالی كه تا پيش از اين، كسنويه مرز مشخصی داشت، امان از اين شهری شدن. كسنويه را هم به نام كسنويه می شناسند هم به نام «كهنو» و هم به نام «كِينو». اين محله را می توان نخستين محلهی زرتشتينشين درون شهر يزد دانست. يعنی هنگامی كه از سوی دروازهقرآن شهر، به يزد پا بگذاريد، كسنويه نخستين محلهای است كه از ديرباز زرتشتيان و مسلمانان در آن در كنار هم می زيستهاند. آنگونه كه بزرگترهای محله می گويند و آنگونه كه سينه به سينه نقل شده، نخستين ساكنان زتشتی اين شهر از جايی در خراسان بزرگ، سختی كوچ بر جان خريدند و به اين ديار آمدند تا دين و آيين خود را پاس بدارند. يكی از مهمترين فاميليهای كسنويه، فاميل «دمهری» است. برخی از دمهريها ميگويند از «دهمير» خراسان به اينجا كوچيدهاند و فاميلی «دمهر» هم دگرگونشدهی دهمير است. بههر روی اگر ميخواهيد اهالی زرتشتی كسنويه را ببينيد، كافی است كوچهی شهربانو را بگيريد و برويد تا ته. به كوچهپسكوچههای شهربانو كه سربزنيد، ٤١ خانواری كه اكنون ساكن اين محله هستند را خواهيد ديد. اين محلهی كوچک، جمع و جور و صميمی، يک درمهر نوساز دارد كه نزديک به ٢٠ سال پيش بر روی درمهر كهنسال محله ساخته شد. آتش درون اين درمهر نيز همچون آتشهای روشن ديگر درمهرها و آتشكدهها، تا پيش از ساخته شدن و نو شدن، دور از چشمها بود. آتش درون اتاق آتش بود و «آتشبند» محل به آن، خوراک ميداد و روشن نگاهش ميداشت. روزی، روزگاری، «بهمرد اورمزديار دمهری»، آتشبند و «دماوز»، كسنويه بود، پس از او، چندين دهه، پسرش، «اورمزديار بهمرد دمهری»، آتشبند بود و اكنون، نزديک به ٤ سال است كه «جمشيد اورمزديار دمهری»، آتشبندی آتش سپند درمهر كسنويه را پس از پدر، بر دوش گرفته است. اين روزها به جز چند عكس و خاطرههايی كه در ياد اهالی بزرگتر محله، نقش است، يک در چوبی هم از آتشكدهی قديمی محله برجای است. درون درمهر تازهساز كسنويه، كنار اتاقک شيشهای آتش، يک در كوچک چوبی بر زمين، است. آن اندازه كوچک كه بيگمان اگر امروز ميخواستيد آن را باز كنيد و قرار بود پشت آن، به ديدار آتش سپند درمهر برويد، ميبايست تا كمر، خم ميشديد. در كنار درمهر كسنويه، يک تالار كوچک هست و يک تالار بزرگ. هر دوی اين تالارها برای برگزاری جشنها و آيينها كاربری دارند با اين تفاوت كه تالار كوچک گنجايشی نزديک به ١٥٠ تن دارد و تالار بزرگ كه بر سردرش، نام «پولاد» خودنمايی ميكند، گنجايشی بيش از ٦٠٠ تن را دارد. اين دو تالار جايی برای گردهماييهای كوچک و بزرگ است، جايی برای برگزاری مسابقات ورزشی و حتا كلاسهای آموزشی. از ايندو تالار يک روز صدای دف و تنبک به هوا است و يک روز هياهوی جوانان و نوجوانانی كه به ورزش آمدهاند. خلاصه اينكه اگر نتوانستيد اهالی كسنويه را در خانههايشان پيدا كنيد، پسينهنگام اگر به تالار محله سری بزنيد، جمعشان را جمع خواهيد ديد. از مهينبانو رستمی، فرنشين انجمن زرتشتيان كسنويه، پرسيديم كه چرا نام اين تالار، پولاد است و او گفت: «اين تالار بر روی زمينهايی ساخته شد كه از سوی همكيشان، دهش شده بود اما هزينهی ساختش از فروش زمينهايی تامين شد كه مال روانشاد «ترک پولاد» بودهاست.» راستی از مهينبانو رستمی هم جا دارد كه سخن، بگوييم چرا كه نخستين فرنشين زن زرتشتی در انجمنی زرتشتی است. انجمن زرتشتيان كسنويه، سال ١٣٨٥ تاسيس شده است و از آن هنگام تاكنون، مهينبانو رستمی، فرنشينی آن را بر دوش دارد. اينجا يک آبانبار قديمی دارد زير سابات محله(زير كيتار محله). اين آبانبار به ثبت ملي رسيده اما شوربختانه سنگ بالاي آبانبار كه از سنوسال و بانيان آن خبر ميدهد را دزديدهاند. روبهروي ورودي آبانبار، روي ديوار سابات، يك پيرانگاه كوچك هم به چشم ميخورد، جايي براي روشن كردن شمع و چراغ روغني. سابات تقريبا در ميانهي كوچهي شهربانو است. از بالا به پايين اگر بياييد، آبانبار در سمت راست و پيرانگاه در سمت چپ است و درست در كنار آن كوچهي باريكي است كه به درمهر و به تالارهاي كوچک و بزرگ محله ميرسد. كوچهي شهربانو را اگر ادامه دهيد، پايان آن به كوچهباغی، ميرسد كه هنوز هم بسياری از اهالی در آن، يک باغ كوچک دارند. به گمانم اين كوچهباغ را هم با همهی درختهای انارش، بايد بخشی از محلهی كسنويه به شمار آورد. اما زمينهای كشاورزی اهالي در گذشته كمی دورتر از محله، بوده است در جايی كه به «مارديوُ» معروف است. اين را گفتيم تا برسيم به «خواجه خضر». اين خواجهخضر هم يک پيرانگاه كوچک است. چگونگی ساخته شدن اين محل هم داستانی دارد اما خلاصهی كلام آنكه، اين پيرانگاه درست در جايی كه خواجهخضر بر زنی از اهالی زرتشتی كسنويه ظاهر ميشود، ساخته ميشود. پس اين نمايان شدن، ميگويند كه زمينهای آن اطراف، جانی دوباره گرفتند. كسنويهايها باور دارند كه خواجهخضر، مراد ميدهد. جالب است بدانيد كه اين روزها، بيش از آنكه اهالی زرتشتی كسنويه به آن سری بزنند، مسلمانان به آنجا ميروند و به آن دخيل ميبندند. آنها هم به خواجهی خضر همانی كه در فلسفهی ايرانی، يادآور سبزی و سرسبزی است، باور آوردهاند. اين روزها انجمن كسنويه به ياری اهالي كسنويه در حال بازسازی يک خانهی كهنسال به همان سبک خانههای قديمی، هستند. به گفتهی مهينبانو رستمی، هنوز كاربری اين خانه پس از بازسازی، قطعی نشده است. كتابخانهی كوچک محله هم هر چند، چندگاهی است كه از گشايش رسمياش ميگذرد و ازمحل برخي دهشها و كتابهايی كه از سازمان ارشاد گرفته شده، شماری كتاب هم دارد اما هنوز چشمبه راه دهش كتاب از سوی دهشمندان است تا بتواند رنگو بوی يک كتابخانهی واقعی را به خود بگيرد. به هر روی كسنويه هنوز هم كسنويه است با زرتشتيانی كه در تلاشند برای نام و آوازهی اين محله. كسنويه با كوچهی شهربانويش، با سابات و آبانبارش با درمهر و آتش سپندش با تالار پولادش با همهی گردهماييهای كوچک و بزرگش با همهی جشنهايی كه كوچک اما خودمانی و گرم برگزار ميشود، حال و هوايی دارد. فرتورها از سرور دهموبد است. |
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب