بنام خدا
|
برابر با يازدهم امردادماه |
|
● |
٣ اثر در يک روز به ثبت رسيد |
|
|
|
نگار پاكدل : |
«تيمچه»ی قم برگزيده شد
«تيمچه»ی بزرگ بازار قم كه در بخش شمالی راستهی «بازار نو»، جای گرفته است يكی ا ز سه تيمچهی شهر قم است. «تيمچه»ی بزرگ قم در ۱۱ امردادماه سال ۱۳۷۶ خورشيدی با شمارهی ۱۹۰۲ در سياههی آثار ملی ایران به ثبت رسید.
اين بنای باشكوه و ارزنده به كوشش هنرمند برجستهی دورهی ناصری، استاد «حسنقمی» مشهور به «معمارباشی» در سال 1301 مهی(:هجريقمری) طراحی و اجرا شد.
گستردگي، معماري و تزيينات اين بنا ويژه و چشمگير است. «تيمچه»ي بزرگ قم بنايي دواشكوبه با 12 غرفه است. اين بنا داراي اُرسيهاي زيبايي است كه بيشتر آنها ويران شده و از بين رفتهاند .
سقف تيمچه «سهچشمه» است كه بخش مياني آن با دهانه و بلنداي 15 متري داراي دو پوشش است. درازاي اين بخش 28 متر و بدون ستون است. چشمهي مياني با بلندا و دهانهي 15 متر داراي پوشش آجري ريز(:ظريف)، زيبا و آراسته با «مقرنسگچي» در زوايا است. گنبد به گونهي «عرقچيني» ساخته شده است. پوشش زير گنبد شمسهكاري با شيوهي «رسميبندي» و «يزديبندي» است. در اين پوششها همچنين روزنههايي براي فراهم آوردن روشنايي به درون بنا، كار گذاشته شده است. اين تيمچه با دو ورودي به راستهي «بازار نو» راه مييابد.
بد نيست بدانيد كه دو تيمچهي ديگر اين بازار سالها پيش هنگام ساختن خيابانهاي جديد شهر قم از ميان رفته است. اين دو تيمچه از تيمچهي اصلي كوچكتر بودهاند.
«گوردختر»، يادآور تمدنی كهن
«گوردختر» آرامگاهی شبيه به آرامگاه «كوروشبزرگ» است كه در بخش مركزی «دشتستان» استان «بوشهر» جای گرفته است. در خاور اين آرامگاه نیز برجای ماندههای «کوشک» اردشیر ساسانی دیده میشود. «گوردختر» از آثار تاریخی دورهی هخامنشی است كه در سال ۱۳۷۶ با شمارهی ۱۸۹۷ در سياههی آثار ملی ایران جاي گرفت.
گوردختر به چم(:معنی) دختر گبر یا زرتشتی است. اين آرامگاه در خاور جادهي برازجان به کازرون است که بنای آن دارای سقف و بدنهی سنگی آن شبیه آرامگاه «کورشبزرگ» است.
«گوردختر» را نخست «لویی واندنبرگ» باستانشناس بلژیکی در سال ۱۳۳۹ خورشیدی کشف کرد. وي خود بر اين باور بود كه «گوردختر» آرامگاه «چیش پیش» یا کوروش یکم (جد کوروش بزرگ) است. اما «شاپور شهبازی» باستانشناس بزرگ ايران بر اين باور بود كه این گور، آرامگاه «کوروشکوچک» است. برخی ديگر ميگويند اين بنا، آرامگاه«آتشسا» دختر «كوروشبزرگ» یا مادر وی يعنی «ماندانا» یا خواهر اين بزرگمرد تاريخ است.
معماری بنای «گوردختر» كاملا شبيه آرامگاه «کوروشبزرگ» در پاسارگاد است اما ساخته شده در اندازهاي كوچكتر است. اين بنا از ۲۴ تكه سنگ در اندازههاي گوناگون ساخته شده است و كه با بستهای «دمچلچلهای» به یکدیگر پيوند خورده و نگهداشته شدهاند. بلنداي حقيقي اين بنا چهارونیم متر است. بالای این آرامگاه فرورفتگی شبیه به یک قاب وجود دارد که گمان ميرود جای گذاردن كتيبه بوده است.
خانهی «پدر جراحی ايران» هم به تاريخ پيوست
«یحیاعدل»، معروف به «پدر جراحي ايران» در سال١٣٧٤ كه نزديك به ٩٠ سال داشت به «مصطفي ميرسليم» وزير فرهنگ و ارشاد آن زمان نامهاي نوشت. وي در اين نامه نوشت از آنجا كه توانايي لازم براي بازسازي اين بنای ارزشمند تاريخي را ندارم براي بازسازی آن خواستار فروش اين ملک به دولت هستم.
اين بنا در يازدهم امردادماه ١٣٧٧خورشيدي با شمارهي ٢٠٨١در سياههي آثار ملي به ثبت رسيد. اين خانه در سال ١٣١٠ خورشيدي به كوشش «ماركوف روسي» به شيوهي معماري روسي در خيابان وليعصر تهران ساخته شد.
خانهي دكتر «يحياعدل» پس از بازسازي در سال ١٣٧٧خورشيدي به عنوان دبيرخانهي شوراي تشخيص مصلحتنظام مورد استفاده قرار گرفت و در سال ١٣٧٨خورشيدي جايگاه فرهنگستان هنر شد.
يارينامهها:
ويكيپديا، روزنامهی تهرانامروز، بانک اطلاعات روندهای الكتريكی استان قم
|
تاريخ : دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:
تیمچه,
معمارباشی,
گوردختر,
دشتستان,
یحیا عدل,
یحیی عدل,
شاپور شهبازی,
شهبازی,
آتش سا,
آرامگاه آتش سا,
,
بنام خدا
بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می گوید : فردا به فلان حمام برو و کار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن...!
دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام رفت و دید حمامی با زحمت زیاد و در هوای گرم از فاصله ی دور برای گرم کردن آب حمام، هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.
به نزدیک حمامی رفت و گفت : کار بسیار سختی داری ، در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و حمامی گفت : این نیز بگذرد. ..!
یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید و دوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده و در درون حمام از مشتری ها پول می گیرد.
مرد وارد حمام شد و گفت : یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری،حمامی گفت:این نیز بگذرد...!
دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند:او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای دارد و یکی از معتمدین بزرگ است.
به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار و صاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت:این نیز بگذرد...!
مرد تعجب کرد گفت : دوست من ، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟!
چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود و مردم گفتند: پادشاه فرد مورد اعتمادی را برای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیران پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی پس از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است!!!
مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد وگفت : خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می بینم پادشاه فعلی و حمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد...!!!
مرد شگفت زده شد و گفت : از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟!
ولی سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد گفتند: پادشاه مرده است ...
ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد و مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده و نوشته است : این نیز بگذرد...
هم موسم بهار طرب خیز بگــــــــــذ رد
هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــــــذ رد
گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــــا
خود را مساز رنجه که این نیز بگذ رد
سخن روز : اگر در ابتدای یک سفر دراز همه مشکلات مشخص باشد، هیچوقت به آن سفر نخواهیم رفت. دان راتر
بنام خدا
این نیز بگذرد
بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می گوید : فردا به فلان گرمابه در فلان شهر برو و کار روزانه ی حمامی را از نزدیک نظاره کن. دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن گرمابه مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و در هوای گرم از فاصله ی دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است. به نزدیک حمامی رفت و گفت: کار بسیار سختی داری ،در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و... حمامی گفت: این نیز بگذرد.
یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید و دوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری ها پول می گیرد. مرد وارد حمام شد وگفت :یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری، حمامی گفت: این نیز بگذرد
دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل گرمابه رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند: او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای (پاساژی) دارد و یکی از معتمدین بزرگ شهر است. به بازار رفت و آن مرد را دید گفت: خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار و صاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت: این نیز بگذرد. مرد تعجب کرد گفت: دوست من ،کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟
چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری در آن شهر رفت ولی او آن جا نبود .مردم گفتند: پادشاه فرد مورد اعتمادی را برای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی پس از وصیت، پادشاه مرد اکنون او پادشاه است.
مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی آن شهر شد. جلو رفت خود را معرفی کرد و گفت:خدا را سپاس که تو را در مقام بلند پادشاهی می بینم پادشاه فعلی و حمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد. مرد شگفت زده شد و گفت : از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟
ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاه مراجعه کرد. گفتند: پادشاه مرده است! ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی سنگ گوری که در زمان حیاتش آماده نموده، حک کرده و نوشته است: این نیز بگذرد!
هم موسم بهار طرب خیز بگــــــذرد
هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــذرد
گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــا
خود را مساز رنجه که این نیز بگـذرد