به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی


به نام خدا


men1 کوتوله ترسناک کرمانی + عکس

کوتوله ترسناک کرمانی

در حاشیه کویر شهداد، شهری در اندازه های بسیار کوچک که در خانه‌های چند وجبی‌اش آدم کوتوله‌هایی سکونت داشته‌اند پس از سده ها فراموشی سر از خاک بیرون آورده تا تمدنی با بیش از ۵ هزار سال حکومت را که در سینه‌ این شهر کوچک و اعجاب‌آور مدفون بوده، آشکار کند.

به گزارش ایسنا، شبکه ایران در ادامه افزود: در حاشیه کویر شهداد، شهری در اندازه های بسیار کوچک که در خانه‌های چند وجبی‌اش آدم کوتوله‌هایی سکونت داشته‌اند پس از سده ها فراموشی سر از خاک بیرون آورده تا تمدنی با بیش از پنج هزار سال حکومت را که در سینه‌ این شهر کوچک و شگفت آور مدفون بوده، آشکار کند.

در این شهر پنج هزار ساله انسان‌هایی زندگی می‌کردند که قدی کمتر از یک متر داشته‌اند و به همین خاطر به شهر کوتوله‌ها شهرت یافته بود که کوچه‌ها و خانه‌هایش حتی با تنور‌هایی که در آنها نان می‌پختند همه و همه به اندازه‌های کوچک و متناسب با آدم کوتوله‌ها ساخته شده است. این شهر که در ۱۰۰ کیلومتری کرمان و در حاشیه غربی کویرلوت قرار گرفته است توجه بسیاری از باستان‌شناسان را به خود جلب کرده است اما هیچ گاه پاسخی منطقی در خصوص دلایل ساخت این شهر عجیب داده نشده است.

مسئولان میراث فرهنگی وجود شهر کوتوله‌ها را تکذیب می‌کنند اما هیچ‌گاه نتوانستند توضیح دهند که دلیل ساخت این شهر و از همه مهمتر استفاده از وسایل تعبیه شده در این شهر کوچک چه بوده است.

برخی از کارشناسان می‌گویند اجساد مومیایی شده مربوط به کودکانی است که به دلایلی سال‌ها قبل فوت کرده‌اند. با وجود این داستان‌های شهر کوتوله‌های استان کرمان ادامه دارد و کسی نتوانسته است جوابی مناسب در این خصوص ارائه دهد.

برخی بر این عقیده هستند که هزاران سال پیش مردمان این شهر به دلیل عواملی ناشناخته که شهر را تهدید می‌کرده و برای حفظ جان خود اقدام به گل اندود کردن در خانه‌ها و مسدود کردن آنها کرده‌اند و در حالی که خانه‌ها و اشیای درون آنها سالم بوده‌اند شهر را به حال خود ر‌ها کرده و رفته‌اند.

با وجود کشفیات آن دوران، پس از انقلاب نیز چهار فصل کاوش در این منطقه صورت گرفته است که نتایج قابل توجهی از جمله محله بندی شهر‌ها بر اساس صنوف پیدا  شد. مردمان با تمدنی کهن که هزاران سال پیش در این منطقه زیست می‌کرده‌اند و محله‌های مختلف از جمله محله جواهرسازان و کشاورزان و پیشه وران داشته‌اند.

میرعابدین کابلی، سرپرست وقت باستانشناسی منطقه تاریخی شهداد می‌گوید: مردمان این شهر پنج هزار سال پیشینه تمدن دارند و یافته‌های حاصل از کاوش‌ها نشان می‌دهد مردمانی فکور و دارای تمدن و قدرتمند در این منطقه زیست می‌کرده‌اند.

وی درباره دلیل ترک این شهر توسط ساکنانش اظهار می دارد: عاملی این شهر را تهدید می‌کرده است، بررسی‌های میدانی نشان می‌دهد مردم در هنگام ترک شهر برای بازگشت امید داشته‌اند به طوری که بسیاری از جواهرات و مهره‌ها و اشیای مورد نیاز برای زندگی را درخانه‌ها ر‌ها کرده‌اند و با فرصتی که داشته‌اند در خانه را با خشت بسته‌اند و به محلی دیگر رفته‌اند اما هیچ گاه باز نگشته‌اند. وی می افزاید: این شهر در مسیر گردشگری قرار گرفته است و در صورتی که گردشگران بخواهند از این شهر کوچک بازدید کنند و در کوچه‌ها و خانه‌های بسیار کوچکی که کمتر از یک متر ارتفاع دارند قدم بزنند می‌توانند در یک روز شگفتی‌های بسیاری را ببینند.

صدوقی ادامه می دهد: شهر کوتوله‌ها تا شهر کرمان تنها یک ساعت فاصله دارد و برای رسیدن به این شهر باید از جاده قدیم کرمان – ماهان به سمت سیرچ حرکت کنند.

صدوقی درپایان می‌گوید: شهر کوتوله‌ها در حاشیه و چسبیده به شهر شهداد قرار دارد اما این پایان ماجرا نیست زیرا مسافران پس از ورود به شهداد در نزدیکی شگفتی های زیبای کویر قرار می‌گیرند.





ارسال توسط سورنا

بنام خدا



  شاهنامه و داستان پديدآمدن شطرنج
●     آيا شطرنج يک بازی ايرانی است؟



  شهداد حيدری :

 فردوسی در شاهنامه، هندی‌ها را پدیدآورنده‌ی بازی شطرنج می‌داند و چنین می‌گوید که در زمان خسرو انوشیروان ساسانی، فرستاده‌ی شاه هند بازی شطرنج را به ایران آورد و از دانایان ایرانی خواست که راز این بازی را بگشایند.  سرانجام‏، بزرگمهر، وزیر خردمند انوشیروان، به راز شطرنج پی بُرد و آن را به‌درستی بازی کرد.اما شگفت است که این داستان شاهنامه، با همه‌ی گیرایی و کشش‌های داستانی که دارد، افسانه‌ای است و ایرانیان بسیار پیشتر از روزگار خسرو انوشیروان شطرنج را می‌شناختند و چه بسا خود پدیدآورنده‌ی این بازی بوده‌اند.

٣٠٠ سال پیش از انوشیروان هم شطرنج را می‌شناختیم

 کهن‌ترین سندی که در آن از واژه‌ی شطرنج سخن رفته است، «کارنامه‌ی اردشیر بابکان» نام دارد. این کتاب در سال ٦٠٠ میلادی به زبان پهلوی نوشته شده است. در آن‌جا می‌خوانیم که در زمان اردوان پنجم، واپسین پادشاه اشکانی(٢١٦- ٢٢٦ میلادی)، درباریان ایران شطرنج بازی می‌کردند. اردوان از دانایان دربار خواسته بود که آیین شکار و چوگان و چترنگ(شطرنج) و دیگر هنرها را به اردشیر بیاموزند. بنابراین، دست‌کم ٣٠٠ سال پیش از روزگار انوشیروان ساسانی، ایرانیان شطرنج را می‌شناخته‌اند. از این‌رو، روایت شاهنامه درباره‌ی پدیداری شطرنج و چگونگی آشنایی ایرانیان با آن، نمی‌تواند درست و پذیرفتنی باشد.
  افزون بر «کارنامه‌ی اردشیر بابکان»، ٢ نوشته‌ی دیگر به زبان پهلوی در دست هست که هر دو به شطرنج و بازی نرد پرداخته‌اند و درباره‌ی این دو بازی آگاهی‌های بسیاری به‌دست داده‌اند. نخست کتاب کوچکی است به نام «ماتیکان شترنگ(چیترنگ)» است و دیگری «چارشن شترنگ»(گزارش شطرنج).

 آیا شطرنج را هندی‌ها پدید آوردند؟
 
در بیشتر دانش‌نامه‌ها و کتاب‌ها چنین آمده است که بازی شطرنج ساخته‌ی هندی‌ها است و از سرزمین آن‌ها بود که این بازی به گوشه و کنار جهان راه یافت. اما چنین برداشتی، با اسناد کهن تاریخی هم‌خوانی ندارد. چرا که کهن‌ترین سندی که از پدیداری شطرنج در هند در دست هست، ٣٠٠ سال پس از «کارنامه‌ی اردشیر بابکان» نوشته شده است. پس ایرانیان بسیار پیشتر از هندی‌ها شطرنج را می‌شناختند.
  دیرینه‌ترین نوشته‌های هندی درباره‌ی شطرنج، یکی «حکایت سوباندهو» است که در سالیان نخست سده‌ی ٧ میلادی نوشته شده است؛ و دیگری «داستان بانا» است که نگارش آن به همان سده‌ی ٧ می‌رسد. در «حکایت سوباندهو» تنها به مُهره‌های شطرنج اشاره شده است و در «داستان بانا» از آموزش شطرنج در زمان یکی از پادشاهان بخش شمالی هندوستان سخن رفته است.

 آشنایی ایرانیان با بازی شطرنج، به روایت شاهنامه
 
با همه‌ی این‌ها، داستان فرستادن شطرنج به ایران و رازگشایی آن از سوی بزرگمهر، از دل‌انگیزترین داستان‌های بخش تاریخی شاهنامه به‌شمار می‌رود. در آن‌جا می‌خوانیم که «رای» هند، فرستاده‌ای به دربار خسرو انوشیروان راهی می‌کند و پیشکش‌هایی گرانبها برای شاهنشاه ایران می‌فرستد. همراه پیشکش‌ها، تخته و مُهره‌هایی بود. شاه هند نوشته بود که اگر خردمندان دربار ایران راز این بازی را دریافتند و درست به جای آوردند، ما باج و خراجی که شاه فرموده است به دربار ایران خواهیم فرستاد. اما اگر در برابر دانش ما تاب نیاوردید و در این آزمون شکست خوردید، شما باید به ما باج بپردازید.
  فرستاده‌ی رای هند صفحه‌ی شطرنج و مُهره‌های ٢ رنگ آن را، که سفیدش از عاج و سیاه آن از چوب ساج ساخته شده بود، نزدیک انوشیروان گذاشت. شاه پس از چندی نگریستن به آن، از فرستاده‌ی رای هند درباره‌ی تخته‌ی شطرنج و مُهره‌های آن پرسش‌هایی کرد. سپس یک هفته زمان خواست تا راز این بازی را بگشاید و به او گفت که روز هشتم برای گرفتن پاسخ خود به دربار بیاید.
  انوشیروان آن‌گاه دانایان دربار را فراخواند و تخته‌ی شطرنج را در میان گذاشت و درباره‌ی شیوه‌ی چیدن مُهره‌ها با آن‌‌ها به رایزنی پرداخت. اما هیچ‌کدام نتوانستند راز این بازی را بیابند. سرانجام پس از گذشت چند روز، همه با چهره‌هایی گرفته دربار را ترک کردند.
  هنگامی که بزرگمهر به دربار آمد و شاه را گرفته و تلخ‌کام دید، از او پرسید که چه دشواری پدید آمده است؟ انوشیروان داستان فرستاده‌ی رای هند را به او گفت. بزرگمهر پاسخ داد که راز این بازی را خواهد گشود:
  به کسرا چنین گفت کای پادشاه/ جهاندار و بیدار و فرمانروا
  من این نغز بازی به‌جای آورم/  خرد را بدین رهنمای آورم
  تنها یک روز و یک شب پس از آن، بزرگمهر خردمند به راز بازی شطرنج پی بُرد. سپس از شاه درخواست که فرستاده‌ی رای را نزد خویش بخواند تا راه و رسم بازی را ببیند. بزرگمهر در برابر فرستاده‌ی رای، همه‌ی مُهره‌های شطرنج و جایگاه هریک را بازگفت.    انوشیروان از دانایی و خرد بزرگمهر چنان شادمان شد که جامی پُر از گوهر شاه‌وار و اسبی با زین و برگ به او داد و وزیر دانشمند خود را آفرین‌ها گفت. درحالی‌که فرستاده‌ی شاه هند، سخت شگفت‌زده شده بود:
  غمی شد فرستاده‌ی هند سخت/ بماند اندر آن کار‏ٌٍِ‏ًَ‏
هشیار بخت
  شگفت اندر آن مرد جادو بماند/ دلش را به اندیشه اندر نشاند
  که: «این تخت شطرنج هرگز ندید/ نه از کاردانان هندی شنید،
  چگونه فراز آمدش رای این؟/ به گیتی نگیرد کسی جای این!».
  در نوشته‌های پهلوی نیز داستانی همانند داستان شاهنامه آمده است، با این افزوده که پس از آن‌که بزرگمهر راز شطرنج را گشود، فرستاده‌ی هند ٣ دست با او بازی کرد و در هر ٣ بار بزرگمهر پیروز شد. فرستاده‌ی شاه هند، ناگزیر توانایی و هوش او را ستود. اما در شاهنامه از بازی میان بزرگمهر و فرستاده‌ی هندی سخنی نرفته است.

 شیوه‌ی بازی شطرنج در گذشته
 
این نیز گفتنی است که در گذشته شیوه‌ی حرکت برخی از مُهر‌ه‌ها و جای آن‌ها با شطرنجی که اکنون بازی می‌شود، تفاوت اندکی داشت. در آغاز بازی، شاه سفید در خانه‌ی سفید و وزیر سفید در خانه‌ی سیاه بود. امروز وارون آن بازی می‌شود. در گذشته وزیر، تنها یک خانه می‌توانست حرکت کند. اما امروز هرچند خانه که بخواهد. حرکت مُهره‌ی فیل نیز در گذشته با امروز تفاوت می‌کرد و تنها ٣ خانه می‌توانست پیش برود.


 
یاری‌نامه‌ها:
 
آگاهی‌های تاریخی این جُستار برگرفته از کتاب: «سیر شطرنج ایران در جهان» نوشته‌ی عبدالحسین نوابی(انتشارات شباویز- ١٣٧٨) است. یاری‌نامه‌های دیگر: «آفرین فردوسی» نوشته‌ی دکتر محمد جعفر محجوب(انتشارات مروارید- ١٣٧١)؛ جستار «بررسی تطبیقی روایت شطرنج و نرد در شاهنامه‌ی فردوسی با روایت مشابه در متون پهلوی» نوشته ی لیلا جانی(در کتاب «هزارمین سال سرایش شاهنامه‌ی فردوسی»- دانشگاه آزاد، ١٣٩٠).






ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

بنام خدا


 من هرگز نوميد نبوده‌ام



  شهداد حيدری :
احمد شاملو

 بی‌گمان شاملو پیشاهنگ و سرآغازی در شعر ایران بود. پیشگامی او با گذشتن از زبان نیما و چارچوب‌ شعر او به‌دست آمد. اگرچه نیما تاب سنت‌شکنی‌های شاملوی جوان را نمی‌آورد و او را از ‌کنار نهادن وزن پرهیز می‌داد.
  اما نکته این‌جاست که شاملو به دریافت نوتری از نیما رسیده بود و ناگزیر نمی‌توانست به همان دگرگونی نیما در شکستن وزن و کوتاه و بلند بودن بیت‌ها وفادار بماند. شاملو می‌گفت: «من به هیچ رو وزن را همانند چیزی بایسته و ذاتی و امتیازی برای شعر نمی‌دانم. وارون آن، باور دارم که پایبندی به وزن، ذهن شاعر را گمراه می‌کند. چرا که به ناچار تنها شمار اندکی از واژه‌ها را به خود راه می‌دهد و بسیاری از واژه‌های دیگر در پشت در جا می‌گذارد. در حالی‌که چه بسا همان واژه‌هایی که در وزن نگنجیده‌اند، در زنجیره‌ی هم‌خوانی‌ها، درست در مسیر آفرینندگی شاعر جای گیرند
  شاملو هنگامی که وزن شعر را به یک‌سو گذاشت‏، به توانایی‌های بی‌مانند نثر فارسی پی برد. نثر باشکوه پیشینیان، سرچشمه پایان‌ناپذیری بود برای دست یافتن به زبانی پابرجا و استوار. اما این مایه از گرایش شاملو به زبان سده‌های پیش، ذهن او را سنت‌گرا نساخت. چرا که درونمایه‌ی شعرش، اکنونی و امروزی بود. شعر سپید شاملو آهنگی درونی و زیرپوستی داشت. آن‌چنان که در پرواز بلند یک شعر، به زبانی چنین باشکوه دست یافته بود:
  «یله بر نازکای چمن
                 رها شده باشی
پا در خنکای شوخ چشمه‌ای
                 و زنجره
  زنجیره‌ی بلورین صدایش را ببافد
  شعر سپید، دستاورد شاملو بود. اما با آن‌که او راه تازه‌ای را در شعر گشود، هیچ‌گاه پیشگامی نیما را فراموش نکرد. شاملو می‌گفت: «من شعر را از راه نیما شناختم. پیش از او تنها به حافظ دلبسته بودم. سپس، ناگهانی و ناخواسته، به برگردان فرانسوی شعری از لورکا برخوردم که کنجکاوی من را برانگیخت. سپس شعر الوار، نرودا، هیوز و دیگران را خواندم. این‌ها بودند که بینش شاعرانه‌ی مرا که از نیما آموخته بودم، گسترش دادند و مرا به توانایی‌های گوناگون زبان و گستره‌ی آن آشنا کردند

 
نگاهی گذرا به کارنامه‌ی احمد شاملو
 
حافظه‌ی تاریخی ما می‌گوید که کودتای ٢٨ امرداد ١٣٣٢ لرزه‌ی هولناکی بر پیکره‌ی جامعه‌ی ایران بود. شعر نوگرای ایران نیز از آن لرزه‌ها بی بهره نماند. پیامد آن، گونه‌ای نومیدی و سرخوردگی و تجربه‌ی شکست بود. این پیامد، ذهن و زبانی تلخ و اندوهبار به‌بار آورد. اخوان ثالث و نصرت رحمانی از سرآمدان چنان شعر سیاهی به شمار می‌آمدند. اخوان از زمستان و دمسردی آن سخن می گفت و سرنوشت انسان ایرانی را در آن می‌دید که در گذران هولناک روزها به فراموشی و ناهوشیاری مستی‌آور پناه برد و نصرت رحمانی زندگی را لجن‌زاری نشان می‌داد که آکنده از پستی‌ها و فرومایگی‌هاست. اما شاملو هرگز به سستی و نومیدی چنگ نزد و از آهنگ حماسی شعرش نکاست. او بی‌لرزشی در سخن می‌گفت: «من هرگز نومید نبوده‌ام.». به‌راستی شاملو که باور داشت: «انسان دشواری وظیفه است»، چگونه می‌توانست نومید باشد؟
  شاملو نخستین دفتر شعرش آهنگ‌های فراموش شده»- را در سال ١٣٢٦ منتشر کرد. اما بعدها که دیگر چنان شعرهایی را نمی‌پسندید، همه‌ی نسخه‌های کتاب را از گوشه و کنار گردآوری کرد و همه را از میان برد. «آهنگ‌های فراموش‌شده» شعرک‌ها، سیاه‌مشق‌ها و قطعه‌های پرسوز و گدازی بود که شاملوی جوان خام‌دستانه چاپ کرده بود.
  شاملو ٦ سال پس از آن مجموعه‌ی «آهن‌ها و احساس‌ها» را چاپ کرد. فرمانداری نظامی کتاب او را در چاپخانه بایگانی کرد و سپس سوزاند. انتشار «هوای تازه»، در سال ١٣٣٦، نام شاملو را بر سر زبان‌ها انداخت. آشنایی او با «آیدا» در سال ١٣٤١ بود. ٢ سال پس از آن، این آشنایی به زناشویی انجامید. شاملو سپس کتاب‌های «آیدا در آینه»(١٣٤٣) و «آیدا، درخت و خنجر و خاطره»(١٣٤٤) را منتشر کرد. پژوهش و گردآوری «کتاب کوچه» را در سال ١٣٤٤ آغاز کرد. تاکنون از این فرهنگ‌نامه، که کار بر روی آن تا واپسین روزهای زندگی او ادامه داشت، ٩ جلد منتشر شده است. شاملو در سال ١٣٥٥ پیشنهاد دانشگاه کلمبیای آمریکا را برای کمک به گردآوری «کتاب کوچه» نپذیرفت.
  «ابراهیم در آتش» را در سال ١٣٥٢ منتشر کرد، «ترانه‌های کوچک غربت» را در ١٣٥٩، «در آستانه» را در ١٣٧٦ و «حدیت بی‌قراری ماهان» را در سال ١٣٧٩.
  در سال ١٣٧٦ پای راست شاملو را از آن‌رو که بیماری دیابت او چاره‌ناپذیر بود، از زانو بریدند و ٣ سال بعد، پس از سپری کردن سال‌هایی از درد و بیماری، در شامگاه یکشنبه ٢ امرداد ١٣٧٩ چشم از جهان فروبست.
  محمود دولت‌آبادی درباره‌ی خاموشی شاملو می‌گوید: «پگاه بود که بازمی‌گشتیم از دهکده. به همراهانم گفتم: بار دیگر سپیده‌دم را دیدم از انتهای شب. او را دیده بودم: زیبا و پاکیزه، پوشیده در لباس پاکیزه با دکمه‌های بسته‌شده‌ی آن کت چهارخانه. به پشت خوابیده و رو به آسمان. با فرشته‌ای در کنارش: آیدا. تا ما برسیم، آیدا، همسرش، تن او را شستشو داده بود. لباس تازه تنش کرده بود و موهای سرش را شانه زده بود و در سکوت خود انگار می‌گفت: خب، این هم احمد!».

  یادآوری:
 
نوشته‌ی محمود دولت‌آبادی برگرفته از کتاب «میم و آن دیگران»(١٣٩١) است؛ گفتار رضا براهنی را در کتاب «خطاب به پروانه» است. 






ارسال توسط سورنا


 فلات ايران از جامعه‌ی بی‌طبقه تا طبقاتي



  خبرنگار امرداد - شهداد حیدری :
ملك‌شهميرزادي  انجمن علمی باستان‌شناسی ایران و گروه باستان‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس، برگزار کننده‌ی نشستی با عنوان «مسیرهای قدرت در پیش از تاریخ» بودند. در این نشست صادق ملک شهمیزادی از دانشگاه تهران، عباس علی‌زاده از موسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو و حمیدرضا ولی‌پور از دانشگاه بهشتی، واپسين دستاوردهای باستان‌پژوهی خود را درباره‌ی مرکز و جنوب فلات ایران در هزاره‌ی ششم و چهارم پیش از میلاد، با دانشجویان رشته‌ی باستان‌شناسی در میان گذاشتند.




ادامه مطلب...

ارسال توسط سورنا

بنام خدا



باستان‌‌شناس آمریکایی، رنسانسی در شناخت زمان اشوزرتشت پدید آورده است
  برآورد زمانِ ٨ هزار ساله‌ی اشوزرتشت بنابر يافته‌های باستان‌شناسی



  خبرنگار امرداد - شهداد حیدری :

سورنا فيروزي«مری ست‌‌گاست، باستان‌‌شناس آمریکایی، رنسانسی در شناخت زمان اشوزرتشت پدید آورده است. او برپایه‌‌ی یافته‌‌های باستا‌‌ن‌‌شناسانه، ثابت می‌‌کند که اشوزرتشت در عصر نوسنگی زندگی می‌‌کرد و تاثیر اندیشه‌‌ها و باورهای او را در همه‌ي دوره‌‌ی نوسنگی، حتا در خاورمیانه و یونان آن روزگار هم می‌‌توان دید. تا پیش از مری ست‌‌گاست، هیچ باستان‌‌شناسی به چنین یافته‌‌ای دست پیدا نکرده بود. اما شگفت است که در ایران، دستاوردهای باستان‌‌شناختی او را نادیده می‌‌گیرند.»
آن‌‌چه بازگو شد، بخشی از سخنان سورنا فیروزی، پژوهنده‌‌ی تاریخ باستان، درباره‌‌ی شناخت زمان اشوزرتشت بود. به سخن او، انسان با پشت سر گذاشتن دوره‌‌های پارینه‌‌سنگی جدید و میان‌‌سنگی، به دوره‌‌ی نوسنگی می‌‌رسد و گام به مرحله‌‌ی روستا نشینی می‌‌گذارد. پس از این دوره است که عصر مس‌‌سنگی، مفرغ یا برنز و عصر آهن پدید می‌‌آید و زمان پدیداری امپراتوری‌‌های بزرگ فرا می‌‌رسد.

نوشته‌های كلاسيک درباره زمان اشوزرتشت
فیروزی سپس به نوشته‌‌های کلاسیک درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت اشاره کرد و گفت: «بیشتر متن‌‌های یونانی و نیز شاهنامه‌‌ی فردوسی، چنین نوشته‌‌اند که اشوزرتشت، ٨  هزار سال پیش می‌‌زیست. شاهنامه از ٦ هزار سال پیش نام می‌‌بَرد. البته باید دید که آیا اشاره‌‌ی فردوسی به شش هزار سال پیش از روزگار خود است، یا شش هزار سال پیش از گردآوری "خدای‌‌نامه" در روزگار انوشیروان ساسانی؟
اگر او روزگار انوشیروان را پیش چشم داشته است، گزارش او از روزگار اشوزرتشت با اشاره‌‌های نوشته‌‌های یونانی، نزدیک است. اسناد ایرانی هم همین را می‌‌گویند که اشوزرتشت بسيار پیش‌‌تر از آن تاریخی زندگی می‌‌کرد که اکنون برآورد می‌‌کنند. از این‌‌رو روزگار او هم‌‌زمان با دوره‌‌ی نوسنگی بوده است.»

ناديده گرفتن نوشته‌های يونانی
فیروزی در ادامه افزود: «اما برخی به این سخن خرده می‌‌گیرند و می‌‌گویند که چگونه شدنی‌(:ممکن) است که اشوزرتشت در دوره‌‌ی نوسنگی زندگی کرده باشد و آنگاه اندیشه‌‌هایش چنین روشن و پیشرفته باشد؟ این تردید و پیش کشیدن پرسش‌هايي از این دست، از آن‌‌روست که آن‌‌ها  نوشته‌‌های یونانی درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت را به تمامی نادیده ‌‌می‌‌گیرند و ارزشی برای آن‌‌ها نمی‌‌شناسند تا بتوانند به این نتیجه برسند که اشوزرتشت در زمان دیگری زندگی می‌‌کرد. پیدا نیست که چرا نوشته‌‌های یونانی از دید این گروه از پژوهندگان، همه جا ارزش و اعتبار دارند، اما آن‌‌جایی که درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت سخن می‌‌گویند، باید بی‌‌ارزش و نادرست‌‌ گمان برده شوند.»

اشوزرتشت پيش از ماد‌ها می زيست
فیروزی در ادامه اشاره کرد که باختر‌زمینی‌‌ها روزگار اشوزرتشت را 600 پیش از میلاد می‌‌دانند و پژوهندگان ایرانی تا دوهزار پیش از میلاد و زبان‌‌شناسان 1000 تا 1200 پیش از میلاد. آن‌‌گاه به نقد و بررسی چنین برآوردهایی پرداخت و گفت: «آن‌هایی که می‌‌گویند اشوزرتشت در 600 پیش از میلاد می‌‌زیست، زمان او را تا روزگار مادها پایین می‌‌آورند. اما مساله این‌‌جاست که آن‌‌چه ما از باورهای مادها، برپایه‌‌ی نوشته‌‌های "هرودوت" و "استرابون" می‌‌دانیم، با آن‌‌چه اشوزرتشت در گاتها می‌‌گوید، جدایی بسیار دارد و نمی‌‌تواند جهان جغرافیایی آن‌‌ها یکی باشد. جهان‌‌شناخت پس از گاتها، همانند یسنا و یشت‌‌ها، نیز سومر و اکد و بابل و آشور را نمی‌‌شناسد. پس روزگار اشوزرتشت را به زمان مادها بردن، درست نیست و دشواری‌‌های بسیاری پدید می‌‌آورد. افزون‌بر این که اگر این‌‌گونه بود، یونانیانی که "دیااکو" را می‌‌شناختند، باید اشوزرتشت را، که به گمان این دست از پژوهندگان، پس از دیااکو می‌‌زیست، هم می‌‌شناختند. اما می‌‌دانیم که چنین نیست و یونانی‌‌ها می‌‌گفتند که اشوزرتشت بسیار پیش‌‌تر از دیااکو زندگی می‌‌کرد.»

بحث‌برانگيزی تاريخی كه ذبيح بهروز می آورد
به باور فیروزی، آن‌‌چه زبان‌‌شناسان می‌‌گویند و برپایه سنجش‌‌های زبان‌‌شناسانه، زمان اشوزرتشت را 1000 تا 1200 پیش از میلاد می‌‌شناسانند، از آن‌‌رو که تنها حدس و گمان است و زبان‌‌شناسی دانشی نیست که بتوان از راه آن تاریخ دقیقی به دست آورد، نمی‌‌تواند پذیرفتنی باشد. زبان‌‌شناسی ظرف آزمایشگاهی ندارد که واژه‌‌ای در آن ریخته شود تا تاریخی باریک‌‌بینانه به دست آید. زبان‌‌شناس تنها می‌‌تواند نوشته‌‌ها را بسنجد و زمان دگرگونی‌‌های زبانی را گمان برد. همانند سنجش دگرگوني‌ واژه‌های پارسی هخامنشی تا واژه‌های پهلوی ساسانی که هم مدت زمان گذشته و هم بستر رخدادهاي اجتماعی و سیاسی آن دوره روشن است. اما این روش برای واژگان گاتها که نه زمانشان را در اختیار دارند و نه از وضعیت سلسله رخدادهاي روی‌داده از عصر زرتشت تا به روزگار هخامنشیان آگاهی در اختیار است، نمی‌تواند داشته باشد. تاریخی هم که ذبیح بهروز درباره‌‌ی روزگار اشوزرتشت برآورد‌(:محاسبه) کرده است و می‌‌نویسد که برپایه‌‌ی برآوردهای نجومی است، بسیار بحث‌‌برانگیز است. اگر کتاب او، «تاریخ تقویم»، را نگاه کنیم، برآوردی نمی‌‌بینیم. تنها دو سه نشانه دیده می‌‌شود و بازگفت‌‌هایی‌(:نقل قول‌‌هایی) از این و آن. جمع و تفریق‌‌های کتابش هم نادرست است و سند تاریخی استواری هم ندارد.

اشاره‌هاي «دينكرد» و «زادسپرم» به زمان اشوزرتشت
سورنا فیروزی آن‌‌گاه به رویدادی اشاره کرد که می‌‌تواند نشانه‌‌ای برای شناخت درست و علمی روزگار اشوزرتشت باشد. او گفت: «در کتاب هفتم "دینکرد" و نیز کتاب "زادسپرم" نوشته شده است که 300 سال پس از دین‌‌آوری اشوزرتشت، خورشید‌گرفتگی در سرزمین‌‌های ایرانی روی داد. تا بدان اندازه که ترس و بیم بسیار پدید آورد و در یاد تاریخی مردم به‌جای ماند، حتا در نوشته‌‌های دینی نیز از آن یاد شد. اگر دین‌‌آوری اشوزرتشت را در سی‌سالگی بدانیم، این خورشید‌گرفتگی در 330 سال پس از زاده شدن اشوزرتشت بوده است. می‌‌توان پرسید که این گزارش، ما را به چه یافته‌‌ای می‌‌رساند؟ پاسخ این است که می‌‌باید این خورشید‌گرفتگی در زمانی پدید آمده باشد که مردم بیرون از خانه‌‌هاي‌شان بوده‌‌اند و آن را حس کرده‌‌اند. دیگر آن که در زمانی از سال بوده است که می‌‌توانسته روشنایی بسیاری در آسمان ایجاد کند.»

خورشيدگرفتگی در بازه زمانی 6100 تا 5000 پیش از میلاد
فیروزی آن‌‌گاه افزود: «من از کارشناس بخش تقویم مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران خواستم که به کمک نرم‌‌افزارهای خود، ٢ بازه‌‌ زمانی را برای این خورشید‌گرفتگی برآورد کند؛ یکی بازه زمانی 6100 تا 5000 پیش از میلاد که دیدگاه نوشته‌‌های کلاسیک درباره‌‌ی زمان اشوزرتشت است؛ و دیگری 1500 تا 1300 پیش از میلاد که دیدگاه ذبیح بهروز است. یکی از این خورشید‌گرفتگی‌‌‌‌ها که با داده‌‌های تاریخی هم‌خوانی دارد، در میان ساعات 1 تا 3 پس از نيمروز یک روز تابستانی (29 تا 31 اگوست) روی داده و از سرزمین‌‌های روزگار اشوزرتشت گذر کرده است؛ سرزمین‌‌هایی همانند: ری و زابلستان و بلخ و کابل. نکته این‌‌جاست که این خورشید‌گرفتگی، در سال 5855 پیش از میلاد رخ داده است که اگر 330 سال  را به آن بیافزاییم، سال 6183 پیش از میلاد به دست می‌‌آید که همان زادسال زرتشت در 5000 سال پیش از نبرد تروی می‌شود. می‌‌دانیم که جنگ تروی در سال 1184 پیش از میلاد بوده است. اما چنان‌چه این داده‌ها را با برآورد  استاد ذبیح بهروز بسنجیم، خطای ده ساله خواهد داشت. پس برآورد بهروز جدای از اشکالات جمع و تفریقی، حتا با داده‌‌های نجومی و دیدگاه‌‌های کلاسیک هم‌خوانی ندارد.»

گسترش فرهنگ ايرانی در ميان‌رودان
به سخن فیروزی، زمانی که با این برآوردها به دست می‌‌آید، هم‌‌زمان با دوره‌‌ی نوسنگی است. یعنی همان دوره‌‌ای که برپایه‌‌ی یافته‌‌های «مری ست‌‌گاست»، پژوهشگر آمریکایی، اشوزرتشت در آن زمان زندگی می‌‌کرد. فیروزی در پایان افزود: «مری ست‌‌گاست می‌‌گوید که زرتشت نخستین کسی است که اندیشه‌‌های او کشاورزی را گسترش داد. در حالی که تاکنون گمان بُرده می‌‌شد که گسترش کشاورزی در پيِ عامل شکم‌محوری و تکامل جامعه انسان بوده است. اما این پژوهشگر و صاحب‌نظر آمریکایی چنین برداشتی را نادرست می‌‌داند و می‌‌گوید که روی گذاردن انسان به کشاورزی و رها کردن شیوه‌ي زندگانی شکارورزی و گردآوری خوراک، که بسیار ساده‌تر از کشاورزی بوده و هزاران سال نیز به آن، خوی گرفته بود، از آن‌‌رو بود که باور عقیدتی نويني شکل گرفته بود. این باور، همان اندیشه‌‌های اشوزرتشت بود که بارها به آن در متون اوستایی و دینی زرتشتیان اشاره شده است.»
فیروزی در ادامه‌ي سخن‌‌های خود، از فلات ایران به آسیای کوچک و میان‌رودان رفت. وی بیان داشت که در فرهنگ نوسنگی «چاتال هویوک»، به روشنی فرهنگ ایرانیان را می‌توان ديد.
فیروزی در پایان، به شمال باختري ایران و بررسی درستی یا نادرستی گزارش‌های تکمیلی یونانی پرداخت. وی اشاره کرد که سندهای یونانی از حضور سیاسی مادها و دیگر ایرانیان در پايان هزاره‌ي سوم پیش از میلاد در شمال‌باختري ایران و همدان امروزی ياد کرده‌اند.
برپایه‌ي این گزارش‌ها،  این مادها  و ساکنان شمال‌باختري ایران، در پی يورش‌هايي سهمگین در حدود 2000 سال پیش از میلاد برافتاده‌اند. چنان‌چه در یافته‌های باستان‌شناسی دقیق شویم و از شگرد تفسیر و تطبیق یافته‌ها با گزارش‌های کلاسیک که در همه‌جا رواج و اعتبار دارند، بهره ببریم، درمی‌یابیم که در سه نقطه یانیق‌تپه، گوی‌تپه و هفتوان‌تپه، اثرات چنین یورش‌های ويرانگري در حوالی 2000 پیش از میلاد دیده می‌شود که در یک مورد، شوندِ برافتادن کامل سکونتگاه، در مورد دوم شوند دگرگونی فرهنگ و در نقطه‌ی دیگر شوندِ ایجاد یک فاصله تا ادامه‌ی دوره بعدی سکونت شده است. این مطلب، ما را به درستی گزارش‌های کلاسیک یونانی درباره پيشينه‌ی حضور ایرانیان در فلات مطمئن‌تر می‌سازد.






ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

بنام خدا


  لودرها به‌ جان كلوت‌های شهداد افتادند

 


دكل‌های مخابراتی در دل تاريخ طبيعی كوير ايران!

  سورنا لطفی نيا :
 
 


 ساخت و سازها، بر «لوت» و «کلوت‌های شهداد»  که «تاریخ طبیعی» کویر ایران، نامیده می‌شود، سایه افکنده است، سایه‌ای که مرگش را چشم در راه است.
  به گزارش مهر؛ کویر لوت تا چندی پیش یکی از دست‌نخورده‌ترین جاهای روی زمین بود که از این نگاه می‌شد آن را در جهان از اندک جاهایی برشمرد که کمتر پای انسان به آن رسیده است. اما با آگاهی از زیبایی‌های گردشگری کویر لوت که کلوت‌های شهداد، برجسته‌ترین بخش آن است، رفته‌رفته نگاه‌ها به این گستره، دوخته شد و در پایان، راه کرمان به نهبندان که به تنها راه دسترسی استان کرمان به خراسان جنوبی است، در این گستره، ساخته شد.
گرم‌ترین جای کره‌ی زمین همین‌جاست و کارشناسان از این بیم دارند که با گسترش گردشگری در این گستره و به ویژه گردشگری بی‌بندوبار، زیبایی دست‌نخورده‌ی کلوت‌ها، نازیبا شود.

 مجتمع‌های رفاهی و دکل‌های مخابراتی، بلای جان کلوت

 در کنار همه‌ی آسیب‌هایی که از گردشگری بدون برنامه به کلوت‌ها می‌رسد، آغاز ساخت کمپ‌های گردشگری و مجتمع رفاهی نیز در ویرانی کلوت‌ها، دست‌ داشته است.
اما آن‌چه بر این نابودی دامن زده، نصب دکل‌های مخابراتی است. سال ١٣٨٩، مخابرات، دکلی را در کیلومتر 45 جاده شهداد – نهبندان، نصب کرد که شوند(:موجب) ویرانی بخشی از این منطقه و کلوت‌ها شد و اکنون بار دیگر در کیلومتر 100 این‌ راه، بخشی از کلوت‌ها، برای نصب دکلی دیگر در حال ویران شدن است.

  کلوت‌ها، غول‌های بزرگ شنی کویر شهداد
 کلوت‌ها، غول‌های بزرگ شنی در میانه‌ی کویر شهداد هستند که به درازای 180 کیلومتر و پهنای نزدیک‌ به 50 کیلومتر به مانند کمربندی در پیرامون کویر لوت جای گرفته‌اند و روبه‌روی آن‌ها نیز رودخانه‌ی شور و منطقه گندم بریان جای گرفته است که چشم‌انداز بسیار زیبا و بی‌مانندی را ساخته است.
  به شوند(:دلیل) نمناکی رودخانه‌ی شور و شن‌های کویر و وزش باد در درازای میلیون‌ها سال، سازه‌های زیبا از شن به درازای چندین متر در این گستره ساخته شده است که خاورشناسان، از آن به نام «شهر وهم و خیال» و شهر «دیوان» یاد می‌کنند.
  کلوت‌ها را که نگهبانان کویر نامیده‌اند، این روزها، خود نیاز به نگهبان دارند. نگهداری از این کلوت‌ها، از آن روی ‌که متولی خاصی ندارند بر زمین مانده است. کلوت‌ها ثبت ملی نشده‌اند و میراث فرهنگی نیز هیچ ابزار قانونی برای نگهداری از کلوت‌ها ندارد و هر گونه کار عمرانی بدون دریافت مجوز از میراث فرهنگی انجام می‌شود.

  زیرساخت‌ها نیاز است اما کلوت‌ها مهم‌ترند

   «محمد جهانشاهی»، هموند(:عضو) انجمن بین‌المللی اکوتوریسم  گفت: «در روزهای گذشته، کارهایی برای نصب دکل مخابراتی در دست انجام است ازاین‌رو، بخشی از این کلوت‌ها با لودر، ویران شده است.»
 وی افزود: «گسترش زیر‌ساخت‌ها در این گستره، بسیار نیاز است اما باید نگهداری کلوت‌ها در درجه نخست ارزش جای گیرد و نباید به بهانه‌های گوناگون، کلوت‌ها را ویران کرد.»
وی گفت: «می‌شد دکلی را با طول بیشتر در منطقه نصب کرد نه این‌که کلوت را برای نصب این دکل ویران ساخت.»
 جهانشاهی با خورده‌گیری به این‌که، نگاه به گستره‌‌های بیابانی جدی نیست و به کویر به عنوان جایی برای گردشگری نگاه نمی‌شود، گفت: «کویر شهداد از شرایط ویژه‌ای در جهان برخوردار است.»

 جهانشاهی با یادآوری افزایش رفت آمد به این منطقه پس از ساخت راه نهبندان گفت: «این راه درست از جایی گذشته که زیباترین چشم‌انداز کلوت‌ها را دارد و رفت و آمد ماشین‌ها روی کلوت‌ها، تاثیر گذاشته و به روشنی می‌توان ویرانی کلوت‌ها را دید.»

  کلوت‌ها را به عنوان ژئوپارک ثبت کنید
 وی افزود: «٥ سال پیش یک پوست شکلات هم در کویر شهداد بسیار به چشم می‌آمد اما شوربختانه این روزها، گردشگری غیرمسوولانه و بی‌توجهی برخی مسوولان به کویر آسیب زده است.»
 وی گفت: «جشنواره و برنامه‌های گوناگونی در این گستره اجرا می‌‌شود. می‌گویند برای شناساندن کلوت‌ها است، اما پس از پایان جشنواره‌ها بسیاری از زباله‌های به جای می‌ماند و در کویر رها می‌شود.»
 وی خواستار ثبت کلوت‌ها به عنوان ژئوپارک شد و گفت: «برخی سدها مانند هزینه‌ی بالای مطالعاتی تاکنون جلوی ثبت ملی کلوت‌ها را گرفته است اما این کار باید هر چه زودتر انجام شود تا میراث فرهنگی بتواند به گونه‌ی قانونی جلوی ویرانی‌ها را بگیرد.»

 





ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی