داستانک
به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا

 

یک روز صبح نقاش و طراح معروف انگلیسی، ویلیام والکوت می‌خواست مجموعه‌ای از نوشته‌ها و طراحی‌های خود را درباره آسمان‌خراش‌های نیویورک، بسته‌بندی کند.

برای خرید کاغذ از خانه بیرون رفت. اما هیچ مغازه‌ای باز نبود.

به ناچار به دفتر دوستش آقای کرام که یک معمار بود رفت و فکر کرد در آنجا می‌تواند کمی کاغذ پیدا کند...

وقتی به آنجا رسید پسربچه‌ای را دید که در حال مرتب کردن وسایل و سروسامان دادن به کاغذهای طراحی و کاغذهای بسته‌بندی بود.

آقای ویلیام از پسر پرسید: آن کاغذ چیست؟ پسرک پاسخ داد: چیز خاصی نیست. یک تکه کاغذ بسته‌بندی!

آقای والکوت به پسر گفت: هیچ چیز معمولی نیست به شرطی که بدانی چطور از آن استفاده کنی. حال کمی از آن کاغذها را به من بده تا به شما نشان دهم منظورم چیست.

آقای والکوت با سرانگشتان توانمندش در عرض چند دقیقه نقشه اولیه دو آسمان‌خراش بزرگی را روی کاغذها طراحی کرد که یکی از آنها بعدها به قیمت 1000دلار و دیگری به قیمت 5000 دلار به فروش رفت...!

 

 

سخن روز : قانون احتمالات یادت نره ، بلاخره یک نفر خواهد گفت بله .آنتونی رابینز



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی